وِیژه سالروز شهادت
يکشنبه, ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۱۶
شهید اسماعیل نوحه گو شهواری فرزند عبدالله و مادرش آمنه نام دارد . اسماعیل بیستم تیرماه 1345 در روستای شهوار از توابع شهرستان میناب بنام شهوار دیده به جهان گشود . از همان دوران کودکی و طفولیت پسری فداکار و مهربان بود ، از نظر اخلاق زبان زد عام و خاص بود. در دوران انقلاب گر چه {اسماعیل} سن زیادی نداشت ولی فعالیت های مستمری را در تظاهرات و پایگاه های بسیج از خودش نشان می داد .وقتی لباس بسیج را بر تن می کرد گویی بهشت برای او داده باشد. در ادامه با هم زندگینامه و خاطرات این شهید سرافراز مینابی را مرور خواهیم کرد. اسماعیل جان شهادتت مباررک!
نوید شاهد هرمزگان : بسم رب الشهدا  ویژه سالروز شهادت

مروری بر زندگی و خاطرات  شهید سرافراز اسماعیل نوحه گو شهواری

شهید اسماعیل نوحه گو شهواری فرزند عبدالله و مادرش آمنه نام دارد . اسماعیل  بیستم  تیرماه 1345  در روستای شهوار از توابع شهرستان میناب بنام شهوار دیده به جهان گشود . از همان دوران کودکی و طفولیت پسری فداکار و مهربان بود  ، از نظر اخلاق زبان زد عام و خاص بود. در دوران انقلاب گر چه {اسماعیل} سن زیادی نداشت ولی فعالیت های مستمری را در تظاهرات و پایگاه های بسیج از خودش نشان می داد .وقتی لباس بسیج را بر تن می کرد گویی بهشت برای او داده باشد. عاشق امام بود تا آنجا که روزی کار می کرد و پلاستیک می فروخت تا عکس امام بخرد وقتی عکس امام را می دید از دیدار او اشک می ریخت و او را می بوسید و بر قلب خویش می نهاد و می گفت: اماما من سرباز تو هستم جان فدای تو هستم و او در حالیکه پرچم الله اکبر را بر دست داشت شعار مرگ بر شاه را می گفت، تا اینکه بعضی از مردم به پیش پدرش می رفتند که جلوی پسر خود را بگیرید که باعث هجوم ماموران می شود و پدر می گفت اگر ماموری به در خانه شما آمد او را به خانه ما بفرستید تا شما را نگیرند .

 در دوران جنگ از بس که عشق به جهاد داشت درس را رها کرد وعضوی از بسیج شد.  بسیجی شدن را نشانه وصال حق می دانست . دو سال را در پایگاه بسیج سپری کرد و به مردم خدمت می کرد وقتی به او گفتند اسماعیل آیا حقوقی به تو می دهند آن جوان گفت : من برای خدمت به مردم و رضای معبودم کار می کنم و این نعمت بزرگی است برای من.  ازآن به بعد برای راه یافتن به میدان جنگ و جهاد تلاش می کرد اما به خاطر سن کمش ابتدا از قبول او امتناع ورزیدند ولی او نمی توانست به این راحتی تسلیم شود زیرا عشق آتشین به دین و کشور و امام را در سینه خویش داشت او جوانی باوقار و متین بود پدر و مادرش را از جان خود بیشتر دوست داشت و به آنها احترام قائل بود رضایت نامه ای به او دادند و او  برای امضای آن به نزد پدر خویش رفت و پدر که بسیجی شدن را یکی از افتخارات می دانست با کمال میل آن را امضا کرد و اسماعیل با قدمهای استوارتر و روحیه ای که سر شار از وصال به معبود ازلی و عشق به سرزمین و ولایت بود، قدم به میدان جبهه نمود . حدود 11 ماه در جبهه بود و در طول آن مدت  یکی یا دو روز به خانه می امد اما دوباره به جبهه بر می گشت دفعه آخری  هم که به خانه آمد تعدادی عکس از خودش در دست داشت که آن را به مادرش تقدیم کرد و گفت مادر این یادگاری پیشت بماند من شاید دیگر بر نگردم اما ناراحت نباش و بدان که شهادت بزرگترین و با عظمت ترین افتخاری است اگر نصیب هر کسی گردد و من این بازو را برای چه پرورش داده ام برای نبرد با دشمن و دفاع از آزادگی و مردمان کشور و این آرزویی است در قلب پر امید من .

شهید سرافراز اسماعیل نوحه گو شهواری و رفیقش
شهید سرافراز اسماعیل نوحه گو شهواری و رفیقش

و آن زمان بود که رفت ودیگر بازنگشت تا که خبر شهادتش را آوردند . اسماعیل دوازده شهریور 1363 آسمانی شد  ، او پرسوی عاشقی بود که توانست به وصال معشوق خود برسد.
روحش شاد و سالروز شهادتش گرامی باد!

منبع : پرونده فرهنگی شهید 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده