شهید غلامرضا پور نصیری در عملیات فتح المبین « الله اکبر» و الفجر مقدماتی – والفجر یک- والفجر هشت- طریق القدس و بسیاری از عملیّات شرکت فعّال داشت، در حالی که جانباز و مصدوم جنگ بود .
جهادگر شهید غلامرضا پور نصیری

نوید شاهد: اواخر سال 1336 بود، خانواده پور نصیری در روز دهم بهمن ماه سال 1336 تولد سومین فرزند خود را انتظار می می کشید بلال پدر خانواده دل شوره داشت و سکینه خانم سلامتی کودکش را از خدا می خواست.

با تولد نوزاد که با سلامتی مادر همراه بود، شادی خانواده پور نصیری را در برگرفت. خویشان و همسایگان تولّد نوزاد که نامش را غلام رضا گذاشته بودند، تبریک می گفتند و به دیدن خانواده پور نصیری می آمدند.

بلال که مردی زحمت کش بود بر تلاش خود برای تأمین معاش خانواده افزود سکینه خانم هم غلام رضا را در کنار دو فرزند دیگرش با عشق و مهربانی در دامان مهر و محبت خویش پرورش داد غلام رضا که در شهر رامهرمز به دنیا آمده بود دوران کودکی را با بچه های هم سن و سال خود گذراند و بزرگ شدن را سال به سال تجربه کرد تا به سن مدرسه رسید.

تحصیلات ابتدایی غلام رضا از مدرسه جم که پس از انقلاب اسلامی اقبال لاهوری نام گرفت شروع شد. او شاگرد درس خوان و مؤدبی بود که کلاس های ابتدایی را سال به سال پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به مدرسه اما جعفر صادق (ع) (که نام قبلی آن پهلوی بود ) وارد شد.

خانواده پور نصیری از نظر اقتصادی خانواده ضعیفی بود و تولد فرزندان دیگر که تعداد آنها را به شش فرزند شامل سه دختر و سه پسر رسانده بود، گذران زندگی را سخت و دشوار می ساخت.

غلام رضا از اوّلین روزهایی که خود را شناخت، کوشید تا کمک کار خانواده و پدرش باشد و از زمانی که توانست روی پای خود بایستد و کار کند، شروع به کار کرد. او در کارهای ساختمانی کار می کرد تا علاوه بر تأمین مخارج خود، کمک خرج پدرش هم باشد.

نوجوانی و جوانی غلام رضا در کنار درس و تحصیل، با کار و زحمت می گذشت. اما این زحمات چیزی از همّت او برای ادامه تحصیل نمی کاست.

غلام رضا در خانواده ای متدین به دنیا آمده بود و از دوران جوانی با حضور در مسجد و فراگیری مسایل دینی، پایه های تربیت دینی خویش را تقویت کرد و زمانی که انقلاب اسلامی در ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) آغاز شد، او جوانی آماده برای فداکاری و جهاد شده بود. از اواخر سال 1356 که خبر قیام مردم قم در کشور پیچید، شهر رامهرمز هم به نهضت امام خمینی (ره) پیوست.

سال 1357 با گسترش مخالفت مردم با رژیم پهلوی و افزایش تظاهرات و راهپیمایی ها در شهرهایی بزرگ کشور، شهر را مهرمز هم با حضور جوانان پر شور و مذهبی فعالیت های انقلابی را آغاز کرده بود. مساجد پایگاه گردهمایی و برنامه ریزی برای فعالیت های انقلابی شد.

غلام رضا در کنار دوستان و جوانان رامهرمز و در کنار شهید رایگانی که امام جماعت مسجد ( امام) رامهرمز بود با دریافت و تکثیر و پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) مردم را به سوی انقلاب اسلامی فرا می خواندند و از طریق شعار نویسی بر دیوارهای شهر و پخش اعلامیه ها و اطلاعیه های آگاهی بخش، بر اطلاعات مردم انقلابی می افزودند. به دلیل همین فعالیت های انقلابی بود که غلام رضا از سوی مأموران شهربانی دستگیر و روانه زندان شد امّا زندانی بودن او طولی نکشید و با همّت و پادرمیانی امام جماعت مسجد پس از پنج روز پایان یافت.

انقلاب اسلامی با مشارکت همه جانبه مردم انقلابی در سراسر کشور روز به روز تقویت شد و با رهبری حضرت امام خمینی (ره)، آخرین شاه از رژیم سلطنتی و شاهنشاهی، کشور را ترک کرده و مردم را غرق در شادی و سرور ساخت.

روز 22 بهمن ماه سال 1357 روز پیروزی انقلاب اسلامی بود. خبر پیروزی در سراسر کشور با سرود الله اکبر از رادیو پخش شد و این اولین تجربه شیرین و به یاد ماندنی غلام رضا و دوستان انقلابی وی و مردم رامهرمز بود که نتیجه فداکاری و ایمان خود را با پیروزی بر رژیم پهلوی می دیدند.

با پیروزی انقلاب اسلامی جوانان شهر رامهرمز مانند شهرهای دیگر کمیته های انقلاب اسلامی را تشکیل داده و غلام رضا نیز از جوانانی بود که تأسیس این نهاد انقلابی را برای پاسداری از انقلاب اسلامی و ادامه مبارزه با عوامل دشمن یاری کرد.

با گذشت حدود چهار ماه از پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) در روز 27 خرداد ماه سال 1358، مردم را به ساختن ویرانی ها و آباد کردن روستاها و مملکت فراخواند و این حرکت را جهاد سازندگی نام نهاد.

در پی فرمان حضرت امام (ره) مردم از هر قشر و طبقه داوطلب حضور در جهاد سازندگی شدند. جوانان پیش قدم این حرکت بودند. غلام رضا از اولین روزهای تأسیس جهاد سازندگی به جمع جوانان پر شور و مؤمن جهاد سازندگی پیوست و در پایه گذاری و آغاز فعالیت های جهاد سازندگی نقش مهمی ایفا کرد.

غلام رضا به دلیل تجارب خود، کارهای مختلفی در جهاد سازندگی انجام می داد و مسئولیت ماشین آلات جهاد سازندگی رامهرمز را نیز بر عهده داشت. دوران شیرین سازندگی با شور و نشاط جوانان جهاد سازندگی آکنده از خدمت و فعالیت برای کمک به محرومین در روستاهای دور دست بود و سازندگی هرروز ابعاد گسترده تری می یافت، تا اینکه خبر آغاز جنگ تحمیلی مردم را غافلگیر کرد. رژیم بعثی عراق به رهبری صدام حسین با پشتیبانی قدرتهای جهانی قصد نابودی انقلاب اسلامی را کرده بود و نقشه تصرف کشور و براندازی انقلاب اسلامی را در یک هفته در سر می پروراند .

تجاوز زمینی دشمن از جنوب و مرزهای غربی کشور که با بمباران هوایی همراه بود آغاز شد. رامهرمز به دلیل نزدیکی خوزستان به میدان نبرد خیلی زود درگیر تجاوز دشمن و آثار جنگ شد.

فرمان امام خمینی (ره) در روز اول جنگ انقلابی تازه در کشور ایجاد کرد. این فرمان همه مردم را به دفاع و مقابله با دشمن فرا می خواند وهمین فرمان بود که جوانان جهاد سازندگی را نیز به جبهه های نبرد و دفاع کشاند. هر کس می کوشید خود را زودتر به جبهه برساند.

غلام رضا نیز از اولین روزهای جنگ فعالیت های خود را از طریق جهاد سازندگی رامهرمز آغاز کرد. برای اولین باربه سوسنگرد اعزام شد. او یک ماهی را برای آزاد سازی سوسنگرد به نبرد و جهاد پرداخت و پس از آن با ساماندهی ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی خوزستان، مسئولیت ستاد رامهرمز را بر عهده گرفت و برای پیشبرد عملیات مهندسی و پشتیبانی جهاد سازندگی در کنار نیروهای نظامی، پیشاپیش عملیات و در کنار آن به جهاد خود ادامه داد.

غلام رضا تجارب زیادی به دلیل حضور مستمر در جبهه ها از عملیات مهندسی و پشتیبانی و شرایط جنگ به دست آورد. او در عملیات فتح المبین بر اثر برخورد ترکش از هر دو پا به شدت مجروح و مصدوم شد که جانبازی وی را در پی داشت. امّا مصدومیت و جانبازی غلام رضا از اراده و عزم او برای ادامه حضور در جبهه های جنگ نمی کاست.

سال 1363 سال تشکیل خانواده برای غلام رضا بود. او بیست و هفت سال داشت و روز اول فروردین ماه سال 1363 روز برگزاری مراسم ساده ازدواج و تشکیل خانواده پر مهر و محبّت غلام رضا و همسرش بود.

همسر غلام رضا درباره مراسم ازدواج خود می گوید:

« غلام رضا در انتخاب همسر به صداقت و پاکدامنی و ایمان توجه داشت. مراسم ازدواج ما با ذکر صلوات و خیلی ساده بود. مهریه یک جلد قرآن مجید، 14 سکّه بهار آزادی به نیت 14 معصوم و حج تمتع بود و پس از مراسم عقد با یک خودرو که اتفاقاً تصادفی هم بود، بدون سرو صدا و تشریفات به محل زندگی مشترک و آینده خود رفتیم.»

غلام رضا جوانی خود ساخته، کوشا، مهربان و مردم دار بود که این خصوصیات تأثیر به سزایی در خانواده وی داشت و درباره رفتار او در خانه، همسر ایشان می گوید:

« در خانه همیشه با بچّه ها در حال بازی بود و به بنده هم خیلی احترام می گذاشت و تا زمان شهادت هیچ کلمه زشتی از ایشان نشنیدم. با پدر، مادر، خواهران و برادرانش خیلی با محبت رفتار می کرد. بسیار اهل گذشت بود و در برابر خانواده خود به دلیل احترام به آنها از بسیاری از حقوقش می گذشت او مادرش را بی نهایت دوست داشت.»

روزها و سالهای جنگ پی در پی می گذشت. غلام رضا مرتب در جبهه بود و در هر عملیّاتی شرکت می کرد جای جای میدان های جنگ مانند فاو بستان هویزه سوسنگرد هویزه کرخه دارخوین و ........ یاد آور فداکاری و فعالیّت های او بود.

او در عملیات فتح المبین « الله اکبر» و الفجر مقدماتی والفجر یک- والفجر هشت- طریق القدس و بسیاری از عملیّات شرکت فعّال داشت، در حالی که جانباز و مصدوم جنگ بود . پل سازی، راه سازی، نصب دکل و انجام سایر فعالیت های مهندسی و پشتیبانی به عنوان مسئول پشتیبانی و مهندسی جهاد سازندگی رامهرمز بخشی از جهاد و کوشش غلام رضا بود. چرا که او از انجام هر کار مؤثری کوتاهی نمی کرد و ابتکار عمل وی در تعمیر و راه اندازی ماشین آلات سنگین، و راهسازی و پل سازی در شرایط آتش سنگین دشمن مثال زدنی بود.

غلام رضا ، بارها تا پای شهادت رفت و مصدوم شد اما گویا سرنوشت تقدیر دیگر برای او داشت.

همسر غلام رضا درباره آرزوی او در زندگی می گوید:

« از آرزوهایی که غلام رضا بر زبان جاری می کرد آرزوی شهادت بود وی می گفت: چرا خداوند مرا برای شهادت انتخاب نمی کند. او در خاطره ای که برای خانواده نقل کرد، گفت:

« در یک عملیّات که مصدوم و بیهوش شدم چون هیچ علامت حیاتی در من ندیدند، همه فکر کردند که شهید شده ام و مرا داخل نایلونی پیچیدند و در سردخانه گذاشتند. زمانی که برای شناسایی مرا از سردخانه خارج ساختند، متوجه شدند که آن قسمت نایلون که روی صورت من بود، عرق کرده است و بعد از کنار زدن نایلون متوجه شدند که هنوز زنده هستم و فوراً مرا به درمانگاه انتقال دادند.»

جنگ با تمام فراز و نشیب خود پایان یافت. غلام رضا در آن زمان یک پسر به نام مصطفی و دو دختر به نامهای زهرا و فاطمه داشت. او توفیق یافت که از سوی جهاد سازندگی برای زیارت خانه خدا به حج مشرّف شود. حاج غلام رضا پس از جنگ هنوز به جهاد خود در جهاد سازندگی ادامه می داد تا روزی که در این راه به آرزوی همیشگی خود رسید.

روز شانزدهم بهمن ماه سال 1369 ، حاج غلام رضا در پی انجام وظیفه و مأموریت خویش در حرکت بود. آن روز جاده رامهرمز به اهواز و سه راهی به سمت اهواز مه آلود بود. او با 70 درصد جانبازی لحظه ای از جهاد و خدمت کوتاهی نمی کرد. جاده مه آلود حرکت او را کُند و سخت می ساخت. اما گویا روز شانزدهم بهمن آن سال، جاده ای که غلام رضا در آن حرکت می کرد، بازگشتی به زندگی نداشت همه چیز در یک لحظه اتّفاق افتاد. برخورد خودرو سنگین با حاج غلام رضا در فضای مه آلود جاده، ضربه شدیدی بر بدن او وارد ساخت ضربه ای که جمجمه او را شکست و باعث خون ریزی شدید داخلی وی شد.

حاج غلام رضا لحظات آخر زندگی خویش را با ذکر یا زهرا یا زهرا به پایان برد و بر اثر شدت جراحت و مصدومیت به آرزوی همیشگی خود رسید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

برای همسنگران و همرزمان و همکاران جهاد سازندگی عروج حاج غلام رضا با دنیایی از غم و اندوه همراه بود چرا که مجاهدی خستگی ناپذیر، جانبازی پر افتخار و فرماندهی دلاور از میان آنها رفته بود.

پیکر پر افتخار حاج غلام رضا پور نصیری همراه با اشک و قلب سوزان سه فرزند یادگار و همسر مهربانش بر فراز دستهای مردم تا گلزار شهدای رامهرمز تشییع شد و در ردیف یک قطعه شهدا آرام گرفت. اما نام و یاد و راهش برای همیشه در تاریخ انقلاب اسلامی و شهر رامهرمز به یادگار ماند، تا افتخار آیندگان باشد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده