به مناسبت سالروز شهادت/ معرفی شهید
محمد رضا در 28 ديماه 1339 در يک خانه مذهبي ديده به جهان گشود او در کودکي ضعيف الجثه ولي زود بزرگ و بزرگتر شد و در سن 5 سالگي او را به کلاس قرآن با مکتب گذاردم با اينکه خيلي شيطان بود درسش خوب بود و خيلي زود سوره هاي کوچک قرآن را حفظ شد سپس در سن 6 سالگي به مدرسه رفت و با موفقيت ايتدائي را بپايان رسانيد...
حیات طیبه شهيد محمد رضا عطائي

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛

زندگينامه ي شهيد محمد رضا عطائي

محمد رضا در 28 ديماه 1339 در يک خانه مذهبي ديده به جهان گشود او در کودکي ضعيف الجثه ولي زود بزرگ و بزرگتر شد و در سن 5 سالگي او را به کلاس قرآن با مکتب گذاردم با اينکه خيلي شيطان بود درسش خوب بود و خيلي زود سوره هاي کوچک قرآن  را حفظ شد سپس در سن 6 سالگي به مدرسه رفت و با موفقيت ايتدائي را بپايان رسانيد.

او رفتارش در مدرسه ناراضي نبودم تا اينگه وارد دبيرستان طهارت شد و در رشته حسابداري شروع به درس خواندن نمود و همه سال قبول شد محمد به اسب سواري و ورزش علاقه زياد داشت و استعدادش هم خوب بود و هميشه در کارهاي کشاورزي به پدرش کمک ميکرد حتي در اين سن با تراکتور جهت شخم زدن زمينهاي کشاورزي ميرفت.

و واقعاً يک مکانيک خوب بود بطوريکه پس از انقلاب در چند تراکتور و خارج از رده ي آن ارگان را تعمير و مرمت نمود که مورد تشويق قرار گرفت و مدت زيادي يعني بعد از تشکيل جهاد سازندگي تا روز اعزام به کار در جهاد سازندگي مشغول فعاليت افتخاري بود هميشه در منزل به درخت سرو که در حياط بود طنابي آويزان کرده بود و طناب ميکرد که من بعداً برنامه ي سپاه اين را که ديدم متوجه شدم که ايشان براي آمادگي رزمي ورزش ميکرده است.

علاقه ي زيادي به کتاب خواندن داشت کتابهاي مذهبي زيادي در منزل داشت که بمن گفت مادر اين رساله ي امام را پنهان کن شايد منزل ما را بگردند و کتابهاي خود را در باغچه ي منزل پنهان نمود که بعد از پيروزي انقلاب بيرون آورد.

او خيلي مهربان و مظلوم بود و نميدانم چرا همه ي شهدا مظلومند . محمد هميشه خنده داشت بردبار و کوشا بود . و مدتها بود من مي ديدم ايشان نامه ي مجروحان مي فروشد من مشکوک شدم و بالاخره يک روز خيلي ناراحت شدم و گفتم محمد جان براي کي نامه مي نويسي گفت هيچکس گفتم عاشق شدي گفت بله که عاشق شدم.

در اين ناراحتي بودم که براي کي نامه مي نويسد آخر نفهميدم تا اينکه انقلاب شد ايشان کلاس چهارم خدمات بود و موقع امتحانات نوبت اول شد که يک روز يکي از پيروان ايشان به شوهر خواهرش گفته بود که نميدانم محمد عاشق شد با اينکه من نميدانم که ورقه ي سفيد داد و بالاي ورقه گذشته سوره سوره حتي النصر.

ما فکر ميکرديم اين چه فکري دارد غافل از اينکه ايشان با دفتر سابق سرپرستي شهيد محمد منتظري تماس است و قصه رفتن به افغانستان را دارد و بعد از مدتي از من اجازه خواست ولي من اجازه ندادن و دليل اجازه اين که فکر مي کردم ايشان چون کم جوش است ممکن است که  کار مي کرد مدتي را در همانجا مي ماند و گاهي من ميرفتم و در جهاد که ايشان را ببينم او اگر من را مي ديد ميرفت که من را نبيند.

ناکفته نماند که در تابستان سال 1358 اول انقلاب پس از پيروزي شهرک غرب به پاسداري مشغول شد و سه ماه در آنجا پاسداري کرد و همه ي افراد از او راضي بودند و در پايان کار يک جلد کتاب دعا به او هديه کردند که او هم به من هديه کرد منهميشه اين کتاب دعا را ميخوانم و يادش را گرامي ميدارم .

دوم مهر ماه به کردستان توسط برادرش اعزام شد ودر کنار برادران شروع به فعاليت کرد محل فعاليت ايشان شاهين دژ نزديکي بوکان بود و در آن زمان در دست ضد انقلاب بود پس از چند ماه که در کردستان ماند جنگ جنوب آمد و با اسرار تمام از برادرش که فرمانده ستاد پيشرگان مسلمان کرد اجازه گرفت.

و به خوزستان عزيمت نمود و علت عزيمت به جنوب را که بوده در کردستان و داشتن حالت مدافعه آن منطقه بود خلاصه به همراهي چند تن از برادرانش که در آبادان ماند به مرخصي نيامد ولي دوستانش آمدند علت را جويا شد مي گفتند ايشان کرده که در منطقه بماند تا دوستانش از مرخصي برگردند.

سپس ايشان به مرخصي بيايد پس از مرخصي برميگردند و چون زمستان بود چند بار قصد مسافرت مي کند ماشينش در گل فروشي مي رود چون در آن زمان آبادان جاده گذشت و از بيراهه عبور مي کردند و همين امر باعث ميشود که در منطقه بماند و در همين زمان مينشيند چهاردهم دی 1359 هنگام نماز وقتي دوستانش او را براي نهار صدا مي زنند مي گويد من مي توانم و چون به ديدبان قول دادم که کمکش کنم پيش او ميرود.

و در همين حال گلوله ي ديدباني را به هوا بلند مي کند که محمد گفته دوستانش براي دور ماندن از آسيب  انجام دهد ولي ترکش در سر و سينه اثر کرد و بعد از چندي پيکر بی جان شهيد به آمبولانس برده و انتقال مي دهند ولي به دليل خونريزي زياد همانجا به لقاءالله مي پيوندد .

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده