خاطراتي از سيد مصطفي بياتی
پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۵۱
در اين ميان سيد مصطفي به دفاع برخاست در اين حال ضدانقلاب كه متوجه او شد تمام آتش خود را متوجه او كردند و هرچه بچه‌ها گفتند سيد برگرد، و در جاي بهتر پناه بگير گوش ندا‌د و ‌گفت شما از آن طرف پيشروي كنيد من آنها را سرگرم كرده‌ام و...
نويد شاهد كردستان:

«كفشهاي گل‌آلود»

همه شيفتة اخلاق نيكوي او بودند او پرورش يافته مكتب حسين (ع) بود و از دوران كودكي با مسجد و مجالس و محافل حسيني مأنوس شده بود اهل عمل بود و كمترين ادعايي نداشت.

مؤذن كه الله‌اكبر اذان صبح را مي‌گفت قبل از همه از خواب بيدار مي‌شد و بعد از اداي فرضيه نماز كه همه همرزمانش مي‌خوابيدند او بيدار مي‌ماند تا ديري كسي نمي‌دانست كه كي و چه‌ كسي كفشهاي گل‌آلود آنها را تميز كرده و واكس زده است.[1]

«از خودگذشتگي سيد حلقه محاصره را شكست»

پاييز سال 60 به صورت نيروي كمكي براي پاكسازي منطقه به تكاب اعزام شديم شب را درسپاه استراحت كرديم و صبح زود به طرف روستاي كوپه قَران[2] حركت كرديم روستا در تصرف ضدانقلاب بود و از طريق ستون پنجم از حضور ما در منطقه اطلاع پيدا كرده بودند و در اطراف روستا نيروهاي خود را مستقر نموده بودند و با نزديك شدن به روستا تقريباً به محاصره ضد انقلاب درآمديم و شديداً نيروها را زير آتش قرار دادند در اين ميان سيد مصطفي به دفاع برخاست در اين حال ضدانقلاب كه متوجه او شد تمام آتش خود را متوجه او كردند و هرچه بچه‌ها گفتند سيد برگرد، و در جاي بهتر پناه بگير گوش ندا‌د و ‌گفت شما از آن طرف پيشروي كنيد من آنها را سرگرم كرده‌ام و در كمال شجاعت و ايثار و ازخودگذشتگي و با توكل به خدا محاصره ضدانقلاب را در هم شكست و با موفقيت مأموريت صورت گرفت.[3]

«به هر قيمتي شده بايد اداي دَين كنيم»

براي برگزاري همه پرسي نظام مقدس جمهوري اسلامي مأموريت پيدا كرديم سيدمصطفي نيز مسئوليت حفاظت از صندوق را بعهده داشت شب قبل باران آمده بود و بيشتر راههاي روستايي بعلت گل‌ولاي مسدود شد و امكان ادامه مسير با خودرو ممكن نبود و كسي دوست نداشت مسير صعب‌العبور را با پاي پياده ادامه دهد. بعضي هم با ادامه مأموريت مخالف بودند در اين هنگام اين سيد بزرگوار اسلحه‌اش را به دوش گرفت و صندوق را در زير بغل گرفت و گفت همة ما به امام و انقلاب مديون هستيم و بايد به هر قيمتي شده صندوق را به روستاها برسانيم و دين خود را ادا كنيم اين را گفت و به راهش ادامه داد ما هم قوت قلبي پيدا كرديم و پشت سر سيد حركت كرديم.[4]



1- از خاطرات رضا قاسمي همرزم شهيد.

2- كوپه قران از روستاهاي اطراف شهر تكاب است كه درسالهاي 60 و61 محل تردد ضدانقلاب بود.

3- به نقل از شريف باشوكي همرزم شهيد.

4- به نقل از اقبال مشكاتي از دوستان شهيد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده