نوید شاهد - هم‌رزم شهید "حسین رستمی"، محمد محمودی‎منش از خاطرات مشترک با شهید چنین روایت می‌کند: «در همان برخوردهاي اوليه چهره منور و مصمم او نمايانگر تقواي عميق، عابدي مخلص و خدمت‌گزاري راستين را متجلي بود.» نوید شاهد البرز در سالروز شهادت این شهید بخش اول این خاطرات را تقدیم مخاطبان می‌کند.
چهره‌ای خدمت‌گزار و راستین

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید حسین
رستمي، نهم شهريور 1345 در شهرستان ري به دنيا آمد. پدرش قدرت الله، در كارخانه ريسندگي كار می‌کرد و مادرش زهرا بيبي نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند .به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. سيزدهم تير 1365 در بمباران هوايي مهران به شهادت رسيد. مزار وي در امامزاده محمد شهرستان كرج واقع است.
 
"محمد محمودمنش" از هم‌رزمان شهید "حسین رستمی" در مورد روایت شخصیت و منش این شهید چنین می‌گوید: «حسين نيست ولي ياداو، خاطرات و حرف‌های او، اعمال و رفتارش در قلب‌هاي روشن ضمير و اذهان مشتاقان او نقش بسته است كه اينك به‎حرمت خون پاكش و ارزش والايش لازم دانستم از عمركوتاه دوستي و برادري خود بااو سخني داشته باشم.

آشنائي ما در اردیبهشت 1365 ازپادگان دوكوهه انديمشك شروع شد. من ازجمله نيروهاي اعزامي شانزدهم اردیبهشت 1365 به جبهه‌هاي حق عليه باطل بودم كه درتقسيمات نيرو به‎واحد توپخانه لشگرسيدالشهداء معرفي شدم. مسئوليت پرسنلي واحدبه‎عهده حسين بود. ازبدو ورود ما او برای ‌سازماندهي نيروها تلاش می‌کرد. درهمان برخوردهاي اوليه چهره منور و مصمم او نمايانگر تقواي عميق عابدي مخلص و خدمت‌گزاري راستين را متجلي مي‌ساخت چندروزي كه از آشنایی ما گذشت، پي برديم كه درمنطقه مسكوني خودباهم همسايه بوده ليكن برخورد مستقيمي تا كنون باهم نداشتيم و اين امرباعث شد، زمان‌هاي فراغت را باهم باشيم و به لحاظ تفکر و نقطهنظرهاي مشترك درزمينههاي اعتقادي و اجتماعي به‎ويژه مسئله جنگ سعي ميكرديم بيشتردر كنارهم باشيم و به‌همين دليل كلاسهاي احكام و جلسات قرآن را تشكيل داديم و درخصوص ادامه تحصيلات و دروس دبيرستاني‌اش به كمك هم مطالعه مي‌كرديم تا درفرصتهاي حاصله مناسب بيشترين استفاده را برده باشيم. ايام به همين منوال طي مي‌شد و با گذشت چندين روز درحدي چشم‌گير به‌هم انس و الفت يافته بوديم و تقريباْ از وضع خانوادگي يكديگر و از روحيه هم و مسائل اعتقادي و تفكرات فردي و اجتماعي يكديگرمطلع شده بوديم و بامرور زمان كمترازهم جدابوديم.

"حسين" كه بود؟

او جواني آرام و مودب و محجب بود. باوقاري خاص و انديشه‌ای باز و وسيع مذهبي و اسلامي درخورتحسين، به آرامي صحبت ميكرد. هيچگاه خشم و غضب براو چيره نمي‌شد و باتوجه به انزواي ظاهري‌اش درهمه صحنه‌ها حضوري فعال داشت. ازدروغ و دروغگویي منزجر بود. غيبت نمي‌کرد. درخصوص مسائل مختلف و مصائب و شدائد باصبر و بردباري و تامل و تحمل و تعمق دراموركارهايش را انجام مي داد. درفرائض ديني‌اش تاخيرنداشت و باجسم به‌ظاهرضعيفي كه داشت از روحيه‌اي بسياربالا برخوردار بود.

حسين عزيز بسيجي قهرماني بود كه درهيچ موردي خوفي دردل نداشت و در اكثر عمليات‌هاي جنگي حضورداشته و بافرارسيدن زمان مشموليت به‌عنوان پاسدار وظيفه درخدمت سپاه پاسداران و اسلام درآمد و درگذشته درچندمرحله نيرمجروح شده بود اما ازجبهه و جنگ و اين دفاع مقدس دربرابر استكبار و كفرجهاني غافل نبود و به لحاظ عشق عميقي كه به امام داشت خود را بسيجي امام مي‌دانست.

ذره‌ذره وجودش آكنده ازعشق به‌خدابود

حسین بنابه سيستم تربيتي صحيح خانوادگي و به جهت خضوع و خشوع و متانت خودكه ناشي ازايمان خلل‌ناپذيرش ازدين اسلام بود باافراد و اقشاربزرگ‌ترازخود بسيار مودبانه برخورد مي‌كرد و از اين حيث باتوجه به‌عدم لياقت حقير و بزرگواري خودمرا مورد لطف و مرحمت قرارمي‌داد و در اكثر امور نيز باهم مشورت داشتيم بانزديك شدن به‎زمان عمليات مهران چندروزي به‎مرخصي رزمندگان اختصاص داده شد و درواحد ما نيز پس ازاعزام گروهي قرارشد من و حسين هم جهت ديدار باخانواده ازمرخصي استفاده كنيم و حسين عزيز به جهت امرمهمي وجود و حضورخودرا درخانواده ضروري ميدانست و مدت زيادي هم از برادرش محمد بي‌خبر بودكه ميل داشت اورا ببيند و به برخي كارهاي پايگاه بسيج محلي خودهم رسيدگي كند. بااين برنامه‌ريزي هردوعازم مرخصي شديم و لازم  در واقع همه وجود و هستي او و زندگي‌اش ازمعنويات لبريزبود. اوبه‌چيزي جزخدا و فرامين الهي و دين او و انبياء و اولياءش فكر نمي‌كرد و ذره‌ذره وجودش آكنده ازعشق به‌خدابود كه تصورمن او خون خدابود. حسين، حرفش خدا و راهش خدا، فكر و ذهنش خدا، اعمال و رفتارش فرمان خدا بود.

حسین؛ دُرّگران

هدفش درك قرآن و عمل بدان و الگوهايش انبياء و اولياء‌اله بودند و مجموعه اينهارا سرمنشاء سعادت دنيوي و اخروي می‌دانست. شهيد عزيزمان درجذب نيروها شيوه‌اي خاص داشته و درمورد كوردلان منافق و فريب‌خوردگان طرح‌هاي نويني داشت و با فرصت‌دادن به افراد آنها را درگوته آزمايش قرار مي‌داد و پس از تعمق و تجزيه و تحليل كامل درزمينه‌هاي مختلف به قضاوت مي‌پرداخت. او نيز همچو هرانساني آرمان‌ها و اهدافي داشت مسائل خصوصي و انفرادي و خانوادگي و اجتماعي داشت و به‌هرچيزي فكر مي‌كرد. بامرور زمان و استواري درپيوند اخوت و دوستي شوخ طبعي او بيشترشده بود و دركناراو آرامش خاصي را احساس مي‌كردم كه توصيفش مقدور نخواهد بود. من مي دانستم كه دُر گرانقدري چون حسين را به‌زودي ازدست خواهيم داد. چه بسا حرف‌هايش را بيشتر و بهترثبت مي كردم، زيراكلام گوهربارش در برخي مسائل آدميان و جهانيان را به‌خودمي آورد كه بايد برلوح زرين نگاشته مي‌شد.

درزمان مرخصي چندروزه و انجام كارهاي پيش بيني شده به‌علت گرفتاري‌هاي دوجانبه كمترباهم برخوردداشتيم تا اينكه پس ازاتمام مرخصي به مقصد ديدار بابرادرش محمد كه درسنندج خدمت مي‌كرد شبانه به‌قصدباختران حركت كرديم كه روز بعد عزيمت به سنندج مقدور باشد. صبح روزبعد، وقتي به باختران رسيديم به‌منزل خواهرم رفتيم و پس ازصرف صبحانه به‎طرف سنندج حركت كرديم. حوالي ظهربه پادگان موردنظررسيده و پس ازمدتي به‌زيارت بسيجي قهرمان ديگري نائل شدم و درجمع هم‌رزمان محمد ساعاتي راگذرانده و باكسب لذت از مصاحبت باآنها و اينكه اينها نيز خصوصيات بارزي ازايثار و ايمان داشتند به‏‏‌نوبه خودبحث مفصلي راخواهد داشت. لحظات خداحافظي فرارسيد و ضمن تشكر از پذيرائي آنها ازمحمدو سايرهم‌رزمانش جداشده و به‌طرف باختران حركت كرديم وشب به مقصدرسيديم و درمنزل خواهرم شب را استراحت كرديم.

فرماندهی در کربلای یک

صبح روزبعد به منطقه و اردوگاه لشگررفتيم كه هر چه سريع‌تر به مهران اعزام شويم. در اردوگاه به قصد عزيمت به مهران آماده شده و ازساك مشتركي استفاده کردیم و جهت مقابله بابمب‌هاي شيميایی و غيره مهيا شديم و به‌هرنحو، ممكن حتي بادشواري فراوان خودرا به مهران رسانده و چون واحد ما قبلاْ درمنطقه مستقرشده بود، خودرابه آنها رسانده و مستقرشديم. عمليات كربلاي يك و احتمالاْ مرحله اول عمليات راهم درهمان مواضع بوديم كه درمرحله جديد طبق دستورشبانه تحت شرائط بسياردشواري به‌مواضع نقل مكان داديم و ازقبل هم پيش‌بيني‌هاي لازم انجام نشده بود و فرصت كافي ديگري جهت ايجادسنگر و استحكامات وجود نداشت. زمان، زمان عمليات و سركوبي دشمن بود و بااين اميدكه مشيت الهي هرچه باشد همان خواهدشد و چون چاره ديگري نداشتيم سعي مي‌كرديم باروحيه بهتربه مبارزه بيشتربپردازيم. چيزي كه قابل ذكراست دراين مراحل حسين به مسئوليت پرسنلي تنهااكتفا نمي‌كرد و قلم و كاغذ و آمار و غيره اورا قانع نمي‌كرد و سعي داشت ازكمترين لحظه بيشترين استفاده را برده باشد.

حسین؛ فاتح دلاور مهران

شهرمهران آزاد شده بود و دشمن باتلفات و تحمل شكست سنگين لحظه به لحظه به عقب‌نشيني ادامه مي‌داد و طبيعي بود بعدازآن كل منطقه ازهرطرف موردهجوم آتش‌بارهاي دشمن قرارداشته باشد و ادامه عمليات جهت نابودي بقاياي دشمن و تثبيت و تسلط به نقاط استراتژيكي ارتفاعات قلاويزان بود و خصم زبون به‌هرشيوه و امكانات و اداوت ممكن و هواپيماها و غيره سعي درممانعت و جلوگيري ازپيشروي و پيروزيهاي رزمندگان راداشت.

درواقع درهيچ نقطه‌اي از منطقه امان نداشتيم بديهي است كه امان مفهومي ندارد و درخطوط و منطقه عملياتي رزمنده يك چشمش خواب و چشم ديگرش بايد بيدار باشد و مفهوم امان داشتن روشن است كه بايستي مكان و ماوائي جهت استراحت نسبي نيزداشته باشد ضمن اينكه ما به‎حملات دشمن توجه نداشته و به‌كارخود مشغول بوديم. باهماهنگي درامور اكثركارهارا به‎صورت گروهي انجام ميداديم در بين رزمندگان جملهاي مصطلح بودكه درموردبرخي سئوالات نظامي پاسخ داده نمي‌شد و عنوان مي‌شد(گفتند نگوئيد ) و به همين دليل، درفراغت‌هاي حاصله وقتي ازحسين مي‌پرسيدم: حالت چطوره؟ می‌گفت: گفتند: نگوئيد.

قابل ذكراينكه، مواضع جديدمان در بستررودخانه خشكي و به‌عمق 3متري سطح زمين قرارداشت و ديوارهاي موجود درحاشيه رودخانه سايبان و استراحت‌گاه رزمندگان بود و رزمندگان به‌علت نخوابيدن و خستگي وكوفتگي زمين خدا را بستر و سنگهاي رودخانه را بالش قرار داده و آسمان بيكران باگرماي حدود45درجه نيز روانداز بود و تحت همين شرائط گهگاه استراحت مي‎كردند.

لحظات سپري مي‎شد. اميدپيروزي خوف و دلهره شوخي و مزاح دعا و مناجات امور رزمي و غيره همه و همه بيانگر رزمي سنگين و بي‌امان و طي زمان روز و شب بود.»


ادامه دارد...


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۶
0
2
سلام .جناب آقای محمودی منش .از روایت دورانی که باحسین بودید.و خاطرات
تشکر میکنم .ان شاءالله سالم باشید
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده