سه‌شنبه, ۰۸ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۱۸
نوید شاهد - همرزم شهید داود صفدری از لحظه شهادت ایشان می گوید: «دستم را پانسمان کرد و داشت کمک می‌کرد که برگردیم. اما ناگهان صدای یا ابوالفضل(ع) داود بلند شد. تیر به قلبش خورده بود و ذکر یا ابوالفضل(ع) عاشقانه‌ترین لبیک او به مولایش بود.» در نوید شاهد زندگینامه ایشان را بخوانیم.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید داود صفدری فرزند محمدحسین اولین روز از شهریور سال 1344 در روستای آشمسیان از توابع خمین در خانواده‌ای مذهبی و متدین، دیده به جهان هستی گشود. در همان سال‌های کودکی تحت تربیت خانواده قرار گرفت و توانست نماز خواندن را فرا گیرد. وقتی که با پدرش به مسجد می‌رفت، همراه ایشان نماز می‌خواند.

شهیدی که معلمش در تشییع او گریست

داود دوران تحصیلش را در یکی از دبستان‌های خمین آغاز کرد و توانست با جدیت و تلاش درس بخواند دوره ابتدایی و راهنمایی را که پشت سر گذاشت. تا سال سوم متوسطه درس خواند و درست در همین ایام بود که دلش هوای جبهه و سنگر کرد. دوستانش یکی پس از دیگری به جبهه می‌رفتند و او نیز برای رفتن به جبهه لحظه‌شماری می‌کرد تا این که قصد رفتن کرد. برای اذن جهاد، خدمت پدرش رسید و توانست اجازه بگیرد و راهی جبهه شود. در طول تحصیلش با معلمان و هم‌کلاسی‌هایش به گونه‌ای رفتار کرده بود که وقتی خبر شهادتش را شنیدند با دسته‌های گل به استقبال جنازه‌اش آمده بودند و می‌خواستند تا آن همه مهربانی را با گل‌باران پیکر مطهرش جبران کنند.

ایشان بیشتر وقتش را در کنار تحصیل به کارهای آزاد و ساختمانی می‌پرداخت و گچ کاری می‌کرد. با وجود این که کارهای ساختمانی سخت بود ولی سعی می‌کرد تا باری بر دوش خانواده نباشد و در کنار تحصیل کار هم کند تا این که راهی جبهه شد. او به عنوان بسیجی گردان روح‌الله از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(ع) رفت و آموزش‌های نظامی را که دید، به جبهه اعزام شد. حدود سه ماه در جبهه بود تا این که در چهارم مهر سال 1362 در منطقه‌ی طلائیه در حین عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر مطهرش که در منطقه نبرد مفقود شده بود، پس از تفحص در سیزدهم تیرماه سال 1376 در گلزار شهدای شهرستان خمین به خاک سپرده شد.


یکی از هم‌رزمانش می‌گوید: دستم تیر خورده بود و ناله می‌کردم. در تیررس دشمن بودم، به خاطر همین کسی نمی‌توانست برای کمک بیاید، ناگاه دیدم کسی به طرفم می‌آید، خوب که دقت کردم دیدم داود است، هر چه بچه‌ها داود را منع کردند قبول نکرده بود. صدای ناله من را که شنیده بود طاقت نیاورده بود. وقتی که به من رسید و وضع دستم را دید، پیراهنش را درآورد، دستم را پانسمان کرد و داشت کمک می‌کرد که برگردیم. اما ناگهان صدای یا ابوالفضل(ع) داود بلند شد. تیر به قلبش خورده بود و ذکر یا ابوالفضل(ع) عاشقانه‌ترین لبیک او به مولایش بود.


فرازی از وصیت‌نامه:

دنبال‌رو خط امام امت باشید و از او حمایت کنید و امرهای پیامبر گونه او گوش کنید. از روحانیت مبارز که پر و بال‌های امام هستند، حمایت کنید. مساجد را خالی نکنید و در نمازهای جماعت و جمعه و دعا‌ها شرکت کنید و جوانان عزیز مبادا در غفلت بسر ببرید، به پا خیزید و به ضد کفر و جور جهانی قد علم کنید و مبادا در رختخواب بمیرید بلکه مانند علی‌اکبرها و قاسم‌ها و حسین‌ها که در راه اسلام شهید شدند، باشید و مرگ با عزت و شرف را بر زندگی ننگین ترجیح دهید و به سوی جبهه‌ها هجوم آورید.


منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده