خاطره ای از شهید سالم زارعی از زبان همرزمش
چهارشنبه, ۰۳ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۸
یک روز که به مرخصی شهری رفته بودیم ، هنگام بازگشت به پایگاه، یک ماشین سپاه دیدیم که در دره ای سقوط کرده بود. قابل ذکر است که محل خدمت ما استان کردستان ، منطقه کوهستانی پنجوین بود ، وقتی که توقف کردیم دیدیم که یک برادر سپاهی داخل ماشین گیر کرده است. کسی جرات پایین رفتن نداشت. زیرا مسیر صعب العبور بود و اگر کسی به پایین دره می رفت بالا آمدن او خیلی مشکل بود، اما شهید سالم زارعی داوطلبانه و با شجاعت و شهامت بسیار آماده رفتن به پایین دره شد.
خاطره ای از شهیدسالم زارعی از زبان علی مزارعی همرزم شهید:
منبع: فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان، پرونده فرهنگی شهید سیستم سجایا
شهید سالم زارعی از نظر بنده واقعا انسانی مومن و متدین بود و همه را به یک چشم نگاه می کرد و همه دوستان را از صمیم قلب دوست می داشت . او انسانی پاک و بنده مخلص خدا و دارای اخلاق والای انسانی بود. یادم می آید یک روز که به مرخصی شهری رفته بودیم ، هنگام بازگشت به پایگاه، یک ماشین سپاه دیدیم که در دره ای سقوط کرده بود. قابل ذکر است که محل خدمت ما استان کردستان ، منطقه کوهستانی پنجوین بود ، وقتی که توقف کردیم دیدیم که یک برادر سپاهی داخل ماشین گیر کرده است. کسی جرات پایین رفتن نداشت. زیرا مسیر صعب العبور بود و اگر کسی به پایین دره می رفت بالا آمدن او خیلی مشکل بود، اما شهید سالم زارعی داوطلبانه و با شجاعت و شهامت بسیار آماده رفتن به پایین دره شد. ما او را با کمک طناب به پایین فرستادیم ، او وقتی که به اتومبیل سقوط کرده رسید با زحمت زیادی توانست آن برادر سپاهی را از داخل ماشین بیرون بکشد. راننده به شدت زخمی شده بود و توان راه رفتن نداشت . ما از بالا نظاره گر صحنه و در فکر راه و چاره ای بودیم که دیدیم شهید سالم زارعی با صدای بلند فریاد زد که او به تنهایی توان بالا آمدن ندارد ، پس من سر طناب را محکم به کمرم می بندم و او را با خود به بالا می آورم. شهید سالم زارعی به سرعت دست به کار شد ، ابتدا راننده زخمی را بر پشت خود سوار کرد و او را محکم به خود بست ، پس از آن سر طناب را به کمر خویش بست و دستور داد که آن ها را به بالا بکشیم. ما چهار نفر بودیم با سختی و زحمت زیاد آنها را بالا می کشیدیم ، سرانجام توانستیم پس از تقلای زیاد و مدت طولانی ، آن دو نفر را بالا بکشیم . وقتی که شهید سالم زارعی صعود کرد لبخندی از روی رضایت بر لب داشت و از اینکه انسانی را از مرگ حتمی نجات داده بود دستها را به سوی آسمان گرفت و شکر و سپاس خدای بزرگ را به جا آورد. او وقتی که لباس خود را بالا زد ما دیدیم که دورتا دور کمرش خط سیاهی به صورت کمربند ایجاد شده بود که در اثر فشار طناب و سنگینی آن دو نفر بود .
منبع: فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان، پرونده فرهنگی شهید سیستم سجایا
نظر شما