چهارم شهریور سالروز تولد شهید گرانقدر حسین کامرانی کشکوئی
يکشنبه, ۰۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۷
در شهرستان بندرعباس به دنيا آمد. پدرش اسدالله و مادرش آمنه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. دهم مهر 1361، در سومار هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد
بسم رب الشهدا والصدیقین
چهارم شهریور مصادف با سالروز تولد شهید حسین كامرانيكشكويي می باشد، این شهید گرانقدر چهارم شهريور 1338، در شهرستان بندرعباس به دنيا آمد. پدرش اسدالله و مادرش آمنه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. دهم مهر 1361، در سومار هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.
خاطره ای از ایثارگری شهید به روایت محمد برادر شهید:
شهید چند سال پیش یک کار ثوابی دور از چشم خانواده انجام داد و ما همه هم بیخبر بودیم تا اینکه بعد از شهادتش یک خانواده ای اومدند درب منزل مان و خیلی ناراحت بودند، از طرفی هم خیلی ابراز خوشحالی می کردند چون شهادت نصیبش شده .ما از آنها پرسیدیم مگر شهید واسه شما چکار کرده ؟ گفتند: یک بار توی شهر همسرم تصادف کردند و نیاز به خون داشتند و هیچ کس نبود تا اینکه شهید والا مقام را دیدم و به او گفتم برادر: شوهرم نیاز به خون دارد آیا لطف می کنید و شهید هم فرمودند: خواهرم نگران نشو چشم ، من حاضرم خونم را در اختیار شوهرت بگذارم.
همچنین مادرش درباره او اینطور گفته اند: شهید خیلی به امام حسین(ع)عشق داشتند و همه کارش به عشق امام حسین(ع) و همه زمزمه های زیر لبش یا حسین یا حسین بود، همیشه می گفتند: مادر! من دوست دارم برم کربلا و در بین الحرمین بنشینم و خودمو بشناسم که کی هستم و برای چی آمده ام .
منبع: فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان، پرونده فرهنگی شهید، سیستم سجایا
چهارم شهریور مصادف با سالروز تولد شهید حسین كامرانيكشكويي می باشد، این شهید گرانقدر چهارم شهريور 1338، در شهرستان بندرعباس به دنيا آمد. پدرش اسدالله و مادرش آمنه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. دهم مهر 1361، در سومار هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.
خاطره ای از ایثارگری شهید به روایت محمد برادر شهید:
شهید چند سال پیش یک کار ثوابی دور از چشم خانواده انجام داد و ما همه هم بیخبر بودیم تا اینکه بعد از شهادتش یک خانواده ای اومدند درب منزل مان و خیلی ناراحت بودند، از طرفی هم خیلی ابراز خوشحالی می کردند چون شهادت نصیبش شده .ما از آنها پرسیدیم مگر شهید واسه شما چکار کرده ؟ گفتند: یک بار توی شهر همسرم تصادف کردند و نیاز به خون داشتند و هیچ کس نبود تا اینکه شهید والا مقام را دیدم و به او گفتم برادر: شوهرم نیاز به خون دارد آیا لطف می کنید و شهید هم فرمودند: خواهرم نگران نشو چشم ، من حاضرم خونم را در اختیار شوهرت بگذارم.
همچنین مادرش درباره او اینطور گفته اند: شهید خیلی به امام حسین(ع)عشق داشتند و همه کارش به عشق امام حسین(ع) و همه زمزمه های زیر لبش یا حسین یا حسین بود، همیشه می گفتند: مادر! من دوست دارم برم کربلا و در بین الحرمین بنشینم و خودمو بشناسم که کی هستم و برای چی آمده ام .
منبع: فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان، پرونده فرهنگی شهید، سیستم سجایا
نظر شما