خاطراتی از زبان مادر شهید و مروری کوتاه بر زندگینامه شهید مراد روشنی
يکشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۲
ر نبود پدر کارهای خانه بر عهده او بود ، وقتی مرخصی اش تمام میشد دوباره بر می گشت جبهه . خبر شهادتش را یکی از همسایه ها آورد با شنیدن این خبر تنها تر از همیشه شدم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بیست و پنجم مهرماه سالروز تولد شهید مراد روشني می باشد ، این شهید گرانقدر در تاریخ بيست و پنجم مهر 1339، در روستاي آهون از توابع شهرستان جاسك ديده به جهان گشود. پدرش علي و مادرش بشناز نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت . سال 1355 ازدواج كرد و صاحب يك پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. هفتم فروردين 1361، در كوشك بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به شهادت رسيد. مزار او در زادگاهش واقع است. روحش شاد و یادش گرامی باد!
خاطراتی از شهید از زبان مادرش:
از جبهه که بر می گشت برای بچه ها لباس می خرید ، غذا می پخت . من و بچه ها توی خونه تنها بودیم . پدرش برای کار به امارات رفته بود ، ماهها طول می کشید تا پدرش به خانه می آمد . در نبود پدر کارهای خانه بر عهده او بود ، وقتی مرخصی اش تمام میشد دوباره بر می گشت جبهه . خبر شهادتش را یکی از همسایه ها آورد با شنیدن این خبر تنها تر از همیشه شدم ، پدرش هم خبرش را از رادیو شنیده بود . بعد از چند روز پدرش به ایران آمد ، وقتی آمد پسرم را دفن کرده بودیم . از اون موقع به بعد پدرش دیگر به امارات نرفت . هردوتامون پیشش ماندیم .
منبع : فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان ، پرونده فرهنگی شهید ، سیستم سجایابیست و پنجم مهرماه سالروز تولد شهید مراد روشني می باشد ، این شهید گرانقدر در تاریخ بيست و پنجم مهر 1339، در روستاي آهون از توابع شهرستان جاسك ديده به جهان گشود. پدرش علي و مادرش بشناز نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت . سال 1355 ازدواج كرد و صاحب يك پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. هفتم فروردين 1361، در كوشك بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به شهادت رسيد. مزار او در زادگاهش واقع است. روحش شاد و یادش گرامی باد!
خاطراتی از شهید از زبان مادرش:
از جبهه که بر می گشت برای بچه ها لباس می خرید ، غذا می پخت . من و بچه ها توی خونه تنها بودیم . پدرش برای کار به امارات رفته بود ، ماهها طول می کشید تا پدرش به خانه می آمد . در نبود پدر کارهای خانه بر عهده او بود ، وقتی مرخصی اش تمام میشد دوباره بر می گشت جبهه . خبر شهادتش را یکی از همسایه ها آورد با شنیدن این خبر تنها تر از همیشه شدم ، پدرش هم خبرش را از رادیو شنیده بود . بعد از چند روز پدرش به ایران آمد ، وقتی آمد پسرم را دفن کرده بودیم . از اون موقع به بعد پدرش دیگر به امارات نرفت . هردوتامون پیشش ماندیم .
نظر شما