روایت همسر سردار شهید علی حاجبی از «حنظله زمان»
دوشنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۶
14 روز بعد از ازدواجمان ايشان به جبهه رفتند و وقتي به مسئول لشكر گفته بودند ايشان با تعجب گفته بودند شما حنظله زمان هستيد كه مي خواهيد به اين زودي بعد از ازدواج به جبهه برويد. يكي از اقواممان مي گفت چطور بعد از 14 روز راضي مي شوي كه ايشان برگردد جبهه ، گفتم چه فايده كنار من بماند وقتي ايشان گفتند چقدر دلت سنگ است گفتم چه اشكال دارد كه بروند.
مصاحبه با همسر سردار شهيد علی حاجبی
- لطفا از نحوه آشنائي تان با شهيد توضيح دهيد؟
مسئله انقلاب و ارزشهائي كه بودند برايم مهم بود يادم مي آيد در رابطه با حضرت امام (ره) وقتي ايشان را زندان كرده بودند شاه مي گفت با كه مي خواهي بجنگي و امام جواب مي داد سربازان من يا در كوچه بازي مي كنند يا هنوز به دنيا نيامدند و خودم فكر مي كنم اگر امام و انقلاب نبود هرگز با چنين كسي آشنا نمي شدم . مهم ارزشهايي بود كه انقلاب آورده بود و همه ما به نحوي دنبال انقلاب و اسلام بوديم و همين آشنايي بود كه از طريق يكي از دوستانشان كه با ما آشنايي داشت و رفت و آمد خانوادگي داشتيم آشنا شديم و خصوصيات ايشان از طريق دوستانشان گفته شد.
زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟ آيا مشكل خاصي داشتيد ؟
مشكلي نداشتيم چون محور اصلي درست بود و وقتي تناسبها درست باشد انسان مشكلي ندارد . قبل از ازدواج بايد تناسب روحي ، مذهبي ، اخلاقي و ... وجود داشته باشد و با وجودي كه شناخت از ايشان نداشتم اما مثل يك روح بوديم در دو بدن و با هم نزديك بوديم و هيچ زماني فكر خانه و زندگي را نمي كرديم چون معيارها درست بود و همه مسائل حل شده بود . 14 روز بعد از ازدواجمان ايشان به جبهه رفتند و وقتي به مسئول لشكر گفته بودند ايشان با تعجب گفته بودند شما حنظله زمان هستيد كه مي خواهيد به اين زودي بعد از ازدواج به جبهه برويد. يكي از اقواممان مي گفت چطور بعد از 14 روز راضي مي شوي كه ايشان برگردد جبهه ، گفتم چه فايده كنار من بماند وقتي ايشان گفتند چقدر دلت سنگ است گفتم چه اشكال دارد كه بروند. وقتي شهيد چند مرتبه مرا امتحان كردند كه ببيند نظرم در مورد جبهه رفتن ايشان چيست من گفتم 4 سال جبهه بوديد و روي شما كار كردند و نرفتن شما خيانت به اسلام است و عقيده ايشان اين بود كه حتما بايد به جبهه مي رفتند.
مستاجر بوديد يا منزل شخصي يا سازماني داشتيد؟
در منزل پدرم بوديم و 2 اتاق كه در آنها زندگي مي كرديم به اندازه تمام كاخهاي دنيا ارزش داشتند. وقتي معنويت باشد همه چيز حل مي شود و ماديات بي اثر مي شود.
در طول زندگي مشتركتان شاهد تغيير و تحولي در رفتار و شخصيت او نبوديد؟
از نظر رفتاري و شخصيتي مصمم تر شده بود . اينها فرزندان و ياران واقعي امام بودند. با وجودي كه مقايسه صحيح نيست اما زماني كه امام وارد ايران شده بودند يك خبرنگار خارجي از امام سوال كرد بعد از 15 سال دوري از وطن چه احساسي داريد امام در جواب فرمودند احساسي ندارم چون امام بخاطر اسلام كار مي كرد و شهدا فرزندان امام بودند و زن و فرزند را به عنوان تكليف الهي مي پذيرفتند و اگر ايشان در حال حاضر وجود داشت مطمئنم براي مبارزه به فلسطين مي رفتند و من فكر مي كنم همه چيز رويا بوده كه از يك كپر در دهستان رودخانه چنين شخصيتي به وجود آيد.
به چه چيزها و چه افرادي خيلي علاقه داشت ؟
معمولا انسانها را دوست داشتند و اين از خصوصيات مومن است و با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمن بود . به پدر و مادرشان خيلي علاقمند بودند و هميشه صحبتشان اين بود كه مرگ آنها را نبيند . به اقوام و دوستانشان نيز علاقمند بودند مخصوصا براي دوستاني كه در جبهه داشتند جان مي دادند.
در چه مواردي حساس بود و عصباني مي شد ؟
هيچ زمان عصبانيت ايشان را نديدم ولي روي مسئله انقلاب بسيار حساس بودند
روابطش با ديگر افراد فاميل ، دوستان ، آشنايان و همسايگان چگونه بود؟
نظر همه آنها در مورد ايشان مثبت و خوب بود و ايشان الگو و محور عمل بود و همه دوست داشتند به اين محور تكيه كنند و خيلي مورد اعتماد بودند . همه برايشان از مشكلاتشان صحبت مي كردند و راهنمايي مي گرفتند.
روابطش با پدر و مادرش و پدر و مادر شما چگونه بود؟
آنها را خيلي دوست داشتند، پدر و مادرشان را به اندازه اي دوست داشتند كه هميشه مي گفتند آرزويم اين است كه مرگ آنها را نبينم و من قبل از آنها از دنيا بروم كه همينطور هم شد . زماني كه اهواز بوديم وقتي كه برگشتيم پهلوي پدر و مادرشان ، مادرش ايشان را در آغوش گرفته بودند و ايشان به من مي گفتند چقدر خوب است كه پدر و مادرتان جوان هستند . تفاوتي بين والدين من و خودشان نمي گذاشتند و رابطه شان با همه آنها خوب بود و هنوز پدر من اگر كاري براي من انجام مي دهد به نيت او انجام مي دهد.
چه صحبت و توصيه هائي به شما ميكرد ؟
روي مسئله انقلاب و فرزندانمان خيلي تاكيد داشتند و روي محلي كه آنجا بزرگ شده بودند خيلي توصيه داشتند كه از نظر فرهنگي و مذهبي پيشرفت كند و مي خواستند ما در اصلاح آن سهمي داشته باشيم . اميدوارم فرزندانشان بتوانند به اين مسئله تحقق بخشند.
چه آرزو ها و خواسته هائي داشت ؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
چون عارف ، زاهد و مجاهد بودند فقط خدا و راه خدا را مي شناختند و بزرگترين آرزويشان شهادت بود و هميشه مي گفتند : اي مرگ تو هم ناز مي كني و نمي آيي ما را ببري . ما براي ايشان مهم بوديم اما شهادت و جبهه رفتن مهم تر بود و آرزوي وصال به معبود برايشان مهم بود و مطمئنم اگر شهيد نمي شدند از غصه اتفاقي برايشان مي افتاد. آنچه مسلم بود فقط شايسته شهادت بود نه چيز ديگر.
فعاليتها و مواضع و نظرات سياسي اش چگونه بود ؟
مي گفتند اصل مسئله نگه داشتن انقلاب و پيروزي در جنگ است و از خط گرايي ناراحت بودند و هميشه مي گفتند خط فقط خط امام است.
كداميك از خصوصيات شهيد را بيشتر از همه دوست داشتيد؟
همه خصوصياتشان خوب بود و دوست داشتم اما چند ويژگي شاخص داشتند كه شامل : دوست داشتنشان براي خدا و دشمن داشتنشان به خاطر خدا بود ، شجاعت زيادي داشتند ، بالاترين خصوصيتشان كه جزء خونشان بود عشق به اسلام و دفاع از اسلام بود.
چند خاطره از ايشان را نقل كنيد.
خاطرات زياد است و همين مدت كوتاه در زندگي مشترك سراسر خاطره است.
1- خاطره اي كه برايم مهم بود سر سفره عقد ايشان ابراز داشتند كه اين ازدواج واقعي من نيست و ازدواج واقعي من زماني است كه شهيد شوم.
2- زماني كه با هم به اهواز رفته بوديم ايشان بيمار شدند به من گفتند بي سيم را از داخل ماشين بياور و با لشكر تماس برقرار كن بعد از اينكه چند مرتبه پايين رفتم و نمي دانستم چگونه تماس برقرار كنم با گفتن رمز عبدالله عبدالله تماس گرفتم و شهيد ابراهيمي از آنطرف همين رمز را گفتند و برايشان عجيب بود كه چطور يك زن تماس گرفته بعد برايشان توضيح دادم كه ايشان بيمار شده با وجودي كه فاصله بسيار زياد بود اما خيلي زود حدود ربع ساعته خودشان را به ما رساندند و ايشان را به بيمارستان بردند. دو روز خوابيدند تا بهتر شدند وقتي روز سوم عده زيادي به ديدنشان آمده بودند گفتم : به لشكر رفته ، متعجب شدند. ايشان مي گفت من اينجا هستم بيمارم اگر لشكر باشم سالم مي شوم .
منبع : نرم افزار چندرسانه ای سردار شهید علی حاجبی
نظر شما