توصیف عاشقانه و مادرانه از شهید محمد داج/ «مثل یوسف پیراهنش برایم ماند»
شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۵۳
مریم داج خواهر شهید سرافراز محمد داج و همسر شهید والامقام اسدالله رئیسی می باشد . وی در گفتگوی صمیمی با نوید شاهد هرمزگان به بیان خاطرات و خصوصیات اخلاقی برادرش پرداخت است که متن این گفتگو در ادامه منتشر می گردد.
نوید شاهد هرمزگان : روایت شنیدنی از خصوصیات اخلاقی و توصیف شهید محمد داج
ضمن تشکر از شما ابتدا خودتان را معرفی نمایئد ؟
بسم الله الرحمن الرحیم . مریم داج خواهر شهید محمد داج و همسر شهید اسداله رئیسی هنگامی هستم . متولدروستای دوکوه از توابع دهستان سیاهو و ساکن در شهر بندرعباس می باشم .
شهید محمد داج کجا متولد شد؟
شهید در روستای دو کوه(یکی از روستاهای دهستان سیاهو تابعه بخش مرکزی بندرعباس) زادگاه پدری مان متولد شد
خصوصیات شهید را بیان می نمایید ؟
شهید محمد داج خیلی مظلوم و خیلی مومن بود. یک صورت قرمزی داشت و اینقدر صورتش شفاف و قرمز (روشن) داشت .پوستش خیلی سفید بود.مادرم خیلی او را دوست داشت . همه ما او را دوست داشتیم ولی مادرم بیشتر او را دوست داشت. همه برادرم را به عنوان یک بچه مظلوم و مومن دوست داشتند.
آرزوهای شهید چی بود؟
برادرم هنوز کوچیک بود و تقریبا نوجوان بود که آرزوی شهادت داشت و همیشه می گفت دعا نمایید که من شهید شوم. رفته بود شناسنامه اش را تغییر داده بود که هر چه زودتر برود سربازی ... اول شروع جنگ تحمیلی بود . محمد بعد از موسی کاتبی اولین شهیدی است که در گلزار شهدای بندرعباس دفن گردید . برادرم بندرعباس منزل خواهرم بود و درس می خواند . مواقعی هم به منزل ما رفت و آمد داشت. یادم هست موقعی که میخواست برود به جبهه لباس هایش را آورده بود تا من بشورم .لباس هایش را شستم و روی رخت آویز انداختم تا خشک شود.روز بعد آمد که لباس هایش را با خودش ببرد،یکی از پیراهن هایش را برای من گذاشته بود و پیراهنش پیش من مانده بود . خیلی اون پیراهن رو دوست داشتم ، مثل پیراهن یوسف ، همیشه عشق می ورزیدم و خوشحال می شدم وقتی که بعد از شهادتش پیراهنش را می دیدم .همیشه آن پیراهمنش در خاطرم مانده است.
زمانی که محمد در جبهه بود چگونه با شما در ارتباط بود ؟
وقتی که جبهه بود ایشان برای من نامه می نوشت .
شهید مجرد بودند ،آیا تصمیم به ازدواج داشتند؟
یک دختری در همسایه گی ما بود که شهید به من می گفت : خواهر من اگر برگردم با این دختر قصد ازدواج دارم . وقتی که برادرم شهید شد همان دختر در کنار مزار برادرم بسیار گریه و زاری نمود. مادرش هم خیلی برادرم را دوست داشت و همسایه ما بودند.
در مورد شهادت محمد تعریف نمایید؟
شهادت محمد در سر پل ذهاب بود و ترکش به بدنش خورده بود. اون موقع که پیکرش را غسل و کفن نمودند و آوردند یادم هست که مادرم خواست صورت محمد را بیند . به او اجازه ندادند و گفتند اگرکفن او را باز نمایید خون فواره میزند .مادرم حالش به هم خورد و بردند بیمارستان . شب من خوابش را دیدم ، در خواب صورتش بسیار زیبا بود و نشان داد صورتش را . دیدم که ترکش خمپاره بالای ابرویش خورده بود و جایش معلوم بود. وقتی محمد شهید شد من نزد مادرم رفتم که در روستای دو کوه بود . تا چهلم محمد آنجا ماندم و بعد از چهلم برگشتم به بندرعباس . قبل از شهادت و آوردن پیکر شهید باز هم خوابش را دیدم . خواب دیدم که در یک محوطه باز دیدم ایستاده . دیدم دورش نوری فرا گرفته . جلو که رفتم دیدم این محمد ما هست که در بین این دایره نورانی ایستاده . صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که تعدادی از خانم های همسایه آمدند منزل ما . تعجب کردم و با خودم گفتم این ها صبح به این زودی چرا امدند منزل ما. بعد به من گفتند بیا برویم بیمارستان من پرسیدم چرا؟ به من گفتند که دامادتان غلامعباس داج( از شهدای بندرعباس) حالش خوب نیست و بیمارستان هست...نمیخواستند به من مستقیم بگویند که برادرت را آوردند آنجا .گفتند بیا که دامادت مریض هست . بدون اینکه متوجه بشوم یا با خودم فکر کنم که مشکل دیگری هست با آنها به رفتم به سمت بیمارستان .اون موقع چون اوایل جنگ بود و بندرعباس هنوز خیلی شهید نداده بود . وقتی توی کوچه اومدم دیدم خیلی از خام ها به سمت من می آیند . با خودم گفتند چه خبره؟ سرخیابان محله درخت سبز بودم که دیدم دختر عموی مادرم از آن طرف خیابان به سمت من می آید . او فکر می کرد که من از شهادت محمد خبر دارم. تا آمد من را توی بغل گرفت و توی سر خودش زد و گریه نمود. گفتم مگه چی شده که اینطوری داری گریه می کنی ؟ گفت مگه محمد شهید شده؟ گفتم محمد شهید شده؟یعنی چی ؟ کی شهید شده؟ گفت مگه پیکرش را نیاوردند بیمارستان ؟دیگه نفهمیدم که چی شد...
وقتی حالم بهتر شد دیدم جلو سردخانه بیمارستان هستم .
خبر شهادت محمد را چگونه به پدر و مادرتا دادند؟
وقتی محمد شهید شد و پیکرش را به بندرعباس آوردند، شهید غلامعباس داج که دامادما بود رفت روستا دنبال پدر و مادرمان .مادرم تعریف نمود که وقتی غلامعباس آمد خونه با روحیه شاد از من حال و احوال پرسی نمود و گفت پدر کجا رفته ؟ من به او گفتم پدر رفته دنبال کارهای کشاورزی .غلامعباس گفت :بروید به پدر بگویید بیاید که محمد تیر خورده به پایش و در بیمارستان شهید محمدی بستری شده.البته این بیمارستان تازه افتتاح شده بود در سال 59، هنوز اسم نداشت و فقط بیمارستان بهش می گفتند و هنوز اسمی نداشت. بچه ها رفتند و پدر را صدا زدند : بیا که محمد تیر به پایش اصابت نموده است.پدر هم به خانه رفت و پرسید که چی شده ؟گفتند ماجرا اینطور هست که گلوله به پای محمد اصابت نموده است .خیلی ناراحت شد و گفت کاش تیر به پای من خورده بود چرا به پای محمد اصابت نماید .هنوز پدرم متوجه نشده بود ولی مادرم که خدا او را رحمت نمایدگفت من رفتم به سمت ماشین و دیدم که چادر مشکلی را جمع نموده و پشت تشک ماشین گذاشته است . مادرم گفت به او گفتم : غلامعباس! محمد شهید شده ولی به ما نمیگید.من که می دانم فرزندم شهید شده چرا به من نمیگویی.تا این را گفتم رویش را چرخاند مادرم همانجا فهمید . روز بعد برای تشییع پیکر پدر و مادرم به بندرعباس آمدند.
پیکر محمد را کجا به خاک سپردند؟
پیکرش را در گلزار شهدای بندرعباس به خاک سپردند .
باز هم از شما به خاطر اینکه وقتتان را در اختیار نوید شاهد هرمزگان قرار دادید تشکر می نمایم؟
خواهش می کنم .شما هم موفق باشید
شهید والامقام محمد داج يكم فروردين 1340، در روستاي دو كوه از توابع شهرستان بندرعباس ديده به جهان گشود. پدرش نادعلي، كشاورز بود و مادرش شوكت نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و نهم اسفند 1359، در سرپلذهاب توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش واقع است.
گفتگو از مرضیه ناکویی درگزی 10اردیبهشت 98
نظر شما