رضایت نامهام را امضاء کن
«از کودکی عشق و علاقه او انبیاء و امامان بود و علاقه زیادی به مطالعه کتاب در این زمینه داشت. به نماز و روزه زیاد اهمیت می داد و هیچ وقت نمازش را به تاخیر نمی انداخت و قضا نمی کرد. حرکات و رفتارش مثل یک انسان عاقل و بالغ بود. هنگام یکه جنگ بین ایران و عراق شروع شد، بدون اطلاع دادن به ما اسم خودش را برای رفتن به جبهه نوشته بود. پس از اینکه نام نویسی کرد به ما خبر داد و گفت: برای اعزام امضای پدر و مادر لازم است و به من گفت: مادرم !شما برو رضایت نامه ام را امضا کن. ابتدا مخالف رفتنش بودم اما بالاخره رفتم و امضاء کردم تاپسرم به جبهه برود. موقع رفتن گفت: شش ماه دیگر بر میگردم ولی از آنجاییکه علاقه او به جبهه زیاد بود بیشتر ماند و بعد از مدتی برگشت و یک هفته نزد ما ماند ، بعد از آن گفت: باید برای عملیات بروم، من نیز قبل از رفتنش نذری را برای او قربانی کردم و او رفت. پس از مدتی خبر شهادت او را برایم آوردند.»