دلنوشته؛
نوید شاهد – چشم که باز و بسته می‌کنیم آخر اسفند از راه می‌رسد و تو می‌مانی و تمام روزهای رفته یک سال. اینکه چه طور گذشت و چه شد... . اما در همین حوالی روزی می‌آید که شاه کلید زندگیت می‌شود می‌توانی به آن تکیه کنی و تمام سال رو به رو را به برکت آن خوش بگذرانی.

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، چشم که باز و بسته می‌کنیم آخر اسفند از راه می‌رسد و تو می‌مانی و تمام روزهای رفته یک سال. اینکه چه طور گذشت و چه شد... . اما در همین حوالی روزی می‌آید که شاه کلید زندگیت می‌شود می‌توانی به آن تکیه کنی و تمام سال رو به رو را به برکت آن خوش بگذرانی. آن روز آنقدر پر برکت است که اگر از عمق وجود با آن ارتباط بگیری دلت می‌خواهد تمام روزهایت به همان نام باشند.

صاحبان این روز آنقدر مرد هستند که دلت به آنها قرص است حتی وقتی کنارت نیستند. تازه این مردها، زن و مردم هم ندارند می‌توانند زن باشند اما مثل یک مرد بایستند درست مثل شهید فهیمه سیاری.

حال همان خبر خوب... "خبر آمد خبری در راه است" 22 اسفند روز بزرگداشت شهید که می‌رسد اسامی شهدای بسیاری در ذهنت نقش می‌بندد؛ چمران، بهشتی، باکری، همت، شهریاری و بسیاری دیگر ... اما چه چیزی در همه اینها وجود دارد که به آنها شک نمی‌کنی و اگر فرصتش باشد در زنگی آنها غرق می‌شوی درست مثل کسانی که در طلاییه و شلمچه و خرمشهر ماه‌ها می‌مانند، در جنگ نبوده‌اند اما دل می‌دهند به شهدایی که حاضر و ناظرند. چه سری دارد که آنجا برای مسافران می‌شود مأمن آرامش. پرسه می‌زنند در هوای شهدا و این حس را با هیچ چیز عوض نمی‌کنند.

مرام شاه کربلا و معرفت حضرت اابوالفضل العباس (ع) یار وفادار امام حسین(ع) در وجودشان آنقدر شکوفه داده بود که این درخت گوهر پوش سر به فلک کشید و آنها را به خود به عرش بالا برد. مگر می‌شود در راه حسین(ع) و عباس(ع) باشی و مثل آنها دل به دریا ندهی. مگر می‌شود روح و جانت را به آنها گرده زده باشی و زندگیت آنگونه نباشد. نه خودمان را فریب ندهیم اگر عشق به آنها از عمق جانمان باشد تمام جان و جهانمان می‌شود مسلک آنها و آنوقت دیگر چه بخواهیم چه نخواهیم کشتی معرفت ما را با خود خواهد برد.

یادمان باشد شهدا برای یک روز نبوده و نیستند. اگر انتهای یک سال به نامشان رقم خورده شاید حکمتش این بوده که تمام روزهای اول تا انتها و انتها تا شروعی دوباره را با مرام آنها زندگی کنیم. درست مثل همان رزمنده ۱۴ ساله ای که او را به اسارت گرفته بودند. فرمانده‌ی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد، پرسید مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت؛ نه، سن سربازی همان ۱۸ سال است، خمینی سن عشق را پایین آورده.

این عشق ارزش زندگی کردن را دارد...

 

دلنوشته از : صغرا بنابی فرد

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده