تنها کسی که امام (ره)، 10 بار از او تعریف کرد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سوم اردیبهشت 1358 درحالیکه هنوز یک ماه هم از استقرار و رسمیت یافتن نظام جمهوری اسلامی در ایران با رای قاطع و قریب به اتفاق مردمی نگذشته بود، دست استکبار از آستین گروهکی منحرف با مشی التقاطی و منشی تروریستی بیرون آمد و در عملیاتی جنایتکارانه، یکی از سرداران و یاران صادق و مخلص امام (ره) و انقلاب و مردم را گرفت و با اولین عزای عمومی، کام ملتی را تلخ کرد که هنوز از پیروزی انقلاب و اعلام جمهوری اسلامی، شیرین بود. سپهبد شهید «محمدولی قرنی» اولین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی، اولین سرخ جامه خونین پیکر از تبار هزاران شهید ترور در تاریخ انقلاب اسلامی است. نام او بعنوان اولین قربانی جنایتهای تروریستی ضد انقلاب، ثبت گردید. با ترور این امیر شجاع و شریف ارتش پیوسته به انقلاب، روندی آغاز شد که در سالهای آینده، بسیاری از بزرگترین خدمتگذاران کشور و مردم و نزدیکترین یاران امام و درخشانترین چهرههای نظام را از ما گرفت و نقاب از چهره خبیث و منافقانه گروهکهای محارب و ضد مردمی برداشت و ماهیت حقیقی دشمنان انقلاب را در پیشگاه تاریخ و ملت، افشا نمود. قرنی بدست گروه «فرقان» شهید شد. گروهی که پیشتاز ترور در تاریخ پس از انقلاب است و پیشکسوت تفسیر به رای و تحریف و مسخ مفاهیم قرآنی و برداشت وارونه از معارف دینی و استفاده از ظاهر قرآن و دین برای توجیه جنایت و ترور. قرنی، جلودار قافله ای است که در پس خود، نامدارانی به عظمت مطهری ها، مفتح ها، حاج مهدی عراقی ها و... دارد که شهید جهل و جور و جنایت همین منحرفانند. قرنی، نماد بینش اصیل مکتبی و تحول عظیم معنوی در ارتش بود. همچنانکه امام کبیر انقلاب (ره) به نقل از این سردار بحق پیوسته خود فرمود: « مرحوم قرنی، خدا رحمتش كند، اين جا بود به من گفت كه مقابله و جنگ ما بين مردم و قوای دولتي در آن شب 22 بهمن، فقط سه ساعت و نيم بود. با سه ساعت و نيم دست های خالی بر تانك و توپ و مسلسل و اينها غلبه كرد. اين غلبه، غلبه الهی بود يعنی نظر خدا در کار بود.»
از ریاست «رکن 2 ارتش» تا اخراج و زندان
محمدولی قرنی، سال ۱۲۹۲ در تهران به دنیا آمد و بهدلیل آنکه پدرش را که یکی از مدیران مخابرات بود در سن ۱۰ سالگی از دست داده بود، زندگی سخت و دشواری را در کنار مادرش سپری کرد. وی بعد از گذراندن دوران ابتدایی تحصیل، در دوران متوسطه وارد مدرسه نظام که مربوط به افراد ارتشی بود، شد. قرنی بعد از طی تحصیلات مقدماتی در مدرسه نظام، در سال ۱۳۰۹ وارد دانشگاه افسری ارتش شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد به ریاست رکن دوم ارتش رسید. تا ۲۰ بهمن سال ۱۳۳۶ در این سمت ماندگار و در زمان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، فرمانده نظامی تیپ گیلان بود. بر پایه اسناد موجود، انتقادات سیاسی قرنی علیه رژیم سرسپرده «محمدرضا شاه پهلوی»، از پایان سال ۱۳۳۵ و در دوران نخستوزیری «حسین علاء» آغاز شد. در این دوران، جایگاه سیاسی قرنی در چارچوب انتقاد از دولتهای وقت بود و این انتقاد، با نخستوزیری «منوچهر اقبال» در فروردین سال ۱۳۳۶ بالا گرفت. قرنی مهر سال ۱۳۳۶ به درجه سرلشکری رسید که این امر نشانگر اعتماد «محمدرضا پهلوی» به او تا این تاریخ بود. ۲۰ بهمن سال ۱۳۳۶ وی که با درجه سرتیپی در جایگاه رکن دوم ستاد ارتش بود، با به دستآوردن عنوان محترمانه معاون دوم ریاست ستاد ارتش، از سمت یاد شده، برکنار و ۲۶ بهمن سال ۱۳۳۶ از جایگاه پایانی نیز کنار گذارده شد. مبارزه سیاسی سپهبد قرنی از سال ۱۳۳۶ آغاز شد. در دوران خدمت، به فساد مالی در درون ارتش پی برد و در رایزنی با گروهی از همفکران و همکارانش، فعالیت خود را برای اصلاح این وضعیت شروع کرد. برای اینکار، در سال ۱۳۳۶ هنگامی که ریاست رکن دوم ارتش را به عهده داشت، طرح کودتایی را برای براندازی تاج و تخت محمدرضاشاه پهلوی پی ریخت که افشای آن، به دستگیری وی در تاریخ هشتم اسفند ۱۳۳۶ انجامید. پس از رو شدن سندهایی درباره نقش آمریکا در این ماجرا و دستگیری قرنی، وی در تاریخ ۳۱ تیر سال ۱۳۳۷، از ارتش شاهنشاهی اخراج شد. قرنی هشتم آذر سال ۱۳۳۹، پس از گذراندن دو سال و هشت ماه زندان، آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از سال ۱۳۴۱ کوشش خود را علیه رژیم بیگانهدوست پهلوی پررنگتر ساخت. برپایه گزارش ساواک، در این دوره از فعالیت قرنی که تا انقلاب اسلامی دنبال شده است، هیچ ردپایی از ارتباط وی با آمریکا موجود نیست. همزمان با آغاز مبارزات سیاسی حضرت امام خمینی (ره) علیه رژیم دستنشانده شاهنشاهی پهلوی و آمریکا و اسراییل، دلبستگی سید محمدولی به خواندن کتابهای سیاسی و مذهبی، او را نیز به جمع شاگردان جنبش اسلامی امام (ره) وارد کرد. در همین راستا، به چهرههای مذهبی همچون آیتالله «سید محمود طالقانی» و آیتالله «سید محمدهادی میلانی» نزدیک و به زودی پیوندهای قرنی با آیتالله طالقانی، دیدار وی با آیتالله میلانی در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲و حضورش در برخی نشستهای مذهبی فاش شد. ساواک، در تاریخ پنجم دی سال ۱۳۴۲، او را به همراه شماری دیگر دستگیر کرد. پس از دستگیری، برخورد ساواک با قرنی خشن بود. او به مدت ۹ ماه در زندان انفرادی به سر برد. سپس، در بیدادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد و تا ۲۰ آذر سال ۱۳۴۵ در زندان بود. از این زمان تا واپسین روزهای حیات رژیم پهلوی، پیوسته ساواک قرنی را تحت نظر داشت.
مجهزترین ارتش دنیا از هم پاشید چون ایمان و آرمان نبود
اواخر سال ۱۳۵۶ و اوایل ۱۳۵۷ که آغاز جنبش انقلابی مردم بود، او هنوز رابطه خود را با آیتالله طالقانی و گروه نهضت آزادی و روحانیون مخالف حفظ کرده بود. روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز رسمی دولت، سرلشکر قرنی به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. پس از انتصاب به ریاست ستاد ارتش روز ۲۴ بهمن ۵۷ به دفتر ستاد ارتش آمد و پس از پایین کشیدن عکس شاه و بالا بردن عکس امام خمینی (ره)، گفت: «ارتش شاهنشاهی که میگفتند، مجهزترین ارتش دنیاست و شاید هم از لحاظ وسایل و تجهیزات چنین بود، ظرف چند ساعت متلاشی شد، چونکه ایمان و آرمان نبود.»
رودرروی توطئه انحلال ارتش، در مصاف با تجزیه طلبی ضد انقلاب کردستان
در همان روزهای آغازین انقلاب اسلامی، گروهکهای «مجاهدین خلق»، «فداییان خلق» و بسیاری گروههای ضد انقلابی دیگر، شعار انحلال ارتش سر داده بودند که امام (ره) در برابرشان ایستاد. در همین دوران، سرلشکر قرنی، رییس ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، در گفتوگویی اظهار داشت: «اگر ارتش ملی را به هر وسیله تضعیف کنند، استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور به خطر میافتد. در ارتش شکلی بهوجود میآورم که دشمنان کشور نتوانند کوچکترین لطمهای به ایران وارد کنند. ارتش بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و عدل، باید بهتدریج و با مرور زمان صورت گیرد...»
در دولت نوپای جمهوری اسلامی، سپهبد قرنی پس از بازگرداندن نظم اولیه در نیروهای سهگانه ارتش، در سرکوب و ناکامی گروهکهای ضدانقلاب نقش بسزایی ایفا کرد به طوریکه در جریان آشوبآفرینی ضدانقلاب در کردستان توانسته بود جلوی پیشروی آنها را بگیرد لذا خشم این پادوهای استکبار و سازمانهای جاسوسی آمریکا و موساد را برانگیخت و نخستین شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد.
ارتش فدای مردم... مردم فدای ارتش!
سپهبد قرنی در اواخر سال ۵۷ حمله عراق را پیشبینی میکرد و نگران شایعاتی بود که در آن روزها درباره تضعیف و حتی انحلال ارتش به گوش میرسید که ارتش ایران از هر سو هدف قرار گرفته بود. قرنی یک برنامه همبستگی مردم با ارتش ترتیب داد. سربازان در خیابانهای پایتخت رژه میرفتند و شعار میدادند: «ارتش فدای مردم» و گروهی از مردم در پاسخ آنها میگفتند: «مردم فدای ارتش.» هدف سرلشکر قرنی از این کار بردن ارتش به میان مردم و بالا بردن روحیه سربازان بود.
دشمن، عوامل خود را وارد میدان کرد
گروه تروریستی «فرقان»، چنان که بعدها مشخص شد، یک گروه تروریستی آلت دست بیگانگان بود. یک گروه محارب با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به سرکردگی «اکبر گودرزی» با افکاری منحرف، که در قالب تروریسم هدایتشده از جانب مثلث «سیا»، «صهیونیسم» و «ساواک»، حملات خود را علیه روحانیت مبارز و چهرههای ارزشمند نظام جمهوری اسلامی ساماندهی میکرد. گروهی که خطر نفوذ افکار التقاطی و مادی آنها در بین جوانان، بهویژه دانشجویان، از سوی استاد شهید آیتالله مطهری حدود دو سال پیش از انقلاب، یعنی از بدو تشکیل گروهک مذکور احساس شده بود و ایشان در کتاب «علل گرایش به مادیگری» خطرات این تفکر التقاطی و ارتجاعی را گوشزد نموده بود. ترور شهیدانی چون قرنی، استاد مطهری، حاجی طرخانی، محسن بهبهانی، حاج مهدی عراقی، آخیم لایپ (آلمانی)، آیت الله قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز و آیت الله دکتر مفتح که تمامی آنها در سال ۱۳۵۸ صورت گرفت، بخشی از کارنامه سیاه گروه فرقان را تشکیل میدهد.
فقط در زمان نماز از کار فراغت داشت
روایت محسن شجاعی راننده و محافظ شهید قرنی را از سجایای اخلاقی او بشنویم: «میگفتم: موظف هستم تا جانشینم نیامده است، مراقب شما باشم. میگفتند: اگر دیوار سربی هم باشی، اگر قرار باشد گلولهای به من بخورد، میخورد! برای چه خودت را اذیت میکنی؟ برو به زندگیات برس، مطمئن باش تا اجل آدم نرسد آدم از دنیا نمیرود. میگفتند: من دردهایی کشیدهام که کسی تصورش را هم نمیکند. کاش به آدم گلوله بزنند، ولی روح انسان صدمه نبیند. میگفتم: به هر حال در خدمت شما هستم. زمان استراحت ایشان فقط موقع نماز بود. نماز سر وقت ایشان هرگز ترک نمیشد. میگفتند: هر حاجتی که دارید نماز بخوانید که ما هر چه داریم از نماز است. همواره تأکید داشتند تحت هیچ عنوانی دروغ نگویید که تمام بدبختیهای ما از دروغ گفتن است. گفتند: در رژیم گذشته میتوانستم دروغ بگویم و به زندان نروم، ولی انسان باید شجاع باشد و مخفیکاری نکند. ایشان به حلال و حرام بودن پول هم فوقالعاده اهمیت میدادند و میگفتند: حتی اگر یک ریال مال کسی در زندگی انسان باشد، آن زندگی از هم میپاشد! همیشه نگران انقلاب بودند. نفاق و دورنگی را بهسرعت تشخیص میدادند و به هر کسی اطمینان نمیکردند. صدای بسیار گرم و دلنشینی داشتند و آنقدر آرام حرف میزدند که باید حسابی گوش میدادیم تا میشنیدیم چه میگویند. با اینکه بیش از ۶۵ سال داشتند و نشانههای پیری در دستها و صورتشان هویدا بود، اما بدن سالمی داشتند و بسیار هم اهل مطالعه بودند.»
گفت: تند نرو چیزی نیست!
روایت تنها شاهد لحظه شهادت، محسن شجاعی محافظ و همراه ماههای آخر حیات شهید شنیدنی است: «عدهای نقاش به خانه ایشان آمده بودند. یکی از آنها داشت نردههای زنگزده سایبان ماشین ایشان را رنگ میکرد. به آنها گفتم: اگر در زدند، هیچ کدام در را باز نکنید. خودم باز میکنم. یک پسربچه هم همراهشان بود که وسایل و سطلهای نقاشی را تمیز میکرد. من کلت داشتم و لب حوض نشسته بودم. شهید قرنی یک سینی چای با چند شیرینی آوردند که من و نقاشها بخوریم. گفتم: تیمسار در یکی از اتاقهای هتل روبهرو دائماً عدهای دارند اینجا را کنترل میکنند. ایشان گفتند: چرا به این بندگان خدا پیله کردهای؟ ساعت حدود ۹ بود که در زدند. تا آمدم بروم و در را باز کنم، آن پسربچه دوید و در را باز کرد. بلافاصله یکی از آن فرقانیها اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت و کلتم را گرفت و خشاب آن را بیرون کشید و به طرف باغچه پرت کرد. بعد مرا هل داد و به رویم رگبار بست! شهادتین گفتم و به دیوار چسبیدم و فریاد زدم: به تیمسار کاری نداشته باشید، او آدم خوبی است! آنها چند تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت، محل حادثه و جنایت را ترک کردند. کارگر نقاش همان بالا ماتش برده بود والا با انداختن یک تیرآهن، میتوانست مانع فرار آنها شود. به سرعت به طرف تیمسار دویدم و دیدم یک گلوله به ران پای چپ و یک گلوله به قسمت راست شکم ایشان خورده است. به نظرم تیرها طوری نبودند که ایشان به شهادت برسند، اما تقدیر چنین بود. همسایهها جرئت بیرون آمدن از خانه را نداشتند. تیمسار را بغل کردم و با ماشین اداره که با آن سر کار آمده بودم، ایشان را به بیمارستان رساندم. تیمسار بیهوش نشده بودند و با اینکه ناله میکردند، میگفتند: تند نرو، چیزی نیست! بالاخره ایشان را به بیمارستان رساندم، اما متأسفانه در اثر خونریزی داخلی از دنیا رفتند. ضاربین چون اسلحهام را گرفته بودند، اثر انگشتشان روی اسلحه مانده بود که با اثر انگشت روی نردههای هتل روبهرو مطابقت میکرد. بعد هم که آنها را در قروه دستگیر کردند و به تهران آوردند و نهایتاً محاکمه و اعدام شدند.»
جرم «قرنی» چه بود؟!... (شهید قرنی در آینه کلام امام )
«جرم آقای مطهری چه بوده؟ چه كرده بود؟ جرم قَرنَی چه بود؟ اينها چه جرمی كرده بودند كه مستحق قتل بودند؟ حالا هم ليست دارند برای كشتن يك عده ای. خيال می كنند كه با كشتن آقای مطهری يا با كشتن امثال آقای مطهری اين نهضت خاموش می شود و دوباره حقوق ملت ما پايمال می شود و دوباره چه، خوب چه شد. راجع به آقای مطهري اين حقوق بشريها يك كلمه ننوشته اند و نگفته اند. مرحوم قرنی به من گفت كه سه ساعت و نيم، در طول فقط سه ساعت و نيم، غلبه كرد ملت بر رژيم. يعنی آن وقتی كه آن ها كودتا می خواستند بكنند در تهران، ما بوديم و آن ها بنا داشتند كودتا بكنند و جلويش گفتند روز هم بايد بيرون نياييد، حكومت نظامی را روز قرار دادند. آن حكومت نظامی روز را خدا خواست كه شكسته شد. آن ها به من بعد گفتند كه اين ها بنا داشتند كه كودتا بكنند و خيابان ها را وقتی كه مردم نيستند، خيابان ها را همه را بگيرند و شبش كودتا بكنند، مردم كه ريختند در خيابان ها اين ها اين طرحی كه داشتند خنثی شد و مرحوم قرنی می گفت كه آنكه جنگ بين ملت و رژيم واقع شد فقط سه ساعت و نيم بود، در صورتي كه جاهای ديگر الان شما می بينيد كه در افغانستان چند سال است كه همه مسائل هست و حالا هم معلوم نيست كی ختم بشود برای اين كه آن جا يك كودتايی است. كودتا يك نفر آدم بخواهد انجام بدهد، يك قدرتی می خواهد يك ملتی را از بين ببرد، اما يك ملت خودش آمده است و حريفش را بيرون كرده، ديگر خود ملت ما با خود ملت كه كاری ندارد...»
شهیدی که امام (ره) ده بار از او تعریف کرد و محل دفنش را تعیین کرد
سرهنگ زمانی از امرای وقت ارتش درباره تعلق خاطر حضرت امام خمینی (ره) به شهید قرنی گفته است: «میدانید که حضرت امام خمینی (ره) از هیچ کس بیجهت تعریف نکردهاند، تنها کسی را که نزدیک ۱۰ بار از او تعریف کرده اند تیمسار قرنی بوده است. وقتی به شهادت رسید و پیکر او را به بهشت زهرا (س) میبردند که دفنش کنند، من همه کاره مراسم بودم. امام (ره) به یکی از مقامات روحانی میفرمایند او را یک راست به قم ببرید و در صحن حضرت معصومه (س) در کنار آیتالله حائری یزدی (ره) دفن کنید.»
انتهای گزارش/