نجات یک پادگان با تصمیمی شجاعانه
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «ظفر زنگنه» می گوید: دوران جنگ تحمیلی، در چند مرحله مجروح شدم. یکی از گوشهایم را کاملاً از دست دادم و گوش دیگرم نیز کمشنوا شده است. از نظر عصبی هم با مشکلاتی روبهرو شدم. شش روز در بیمارستان ارتش بستری بودم و بعد از آن، مرا به بیمارستان فارابی منتقل کردند.
قبل از انقلاب، در حوزه مهندسی ارتش فعالیت داشتم. اما پس از انقلاب، اوضاع بههم ریخت. ارتش بدون ساختار و مقررات شد و بسیاری از فرماندهان از میان رفتند. هرکدام از ما از بخشهای خود جدا شدیم. من به پدافند هوایی پیوستم .
در سال ۱۳۶۰، وقتی حدود ۱۹ ساله بودم، حادثهای فراموشنشدنی رخ داد. به ما اعلام شد که دو فروند هواپیمای اردنی و دو فروند هواپیمای خودی قرار است از بالای پادگان ابوذر عبور کنند. همان لحظه چیزی در ذهنم جرقه زد. با خودم گفتم: «چطور ممکن است هواپیمای خودی از بالای پادگان عبور کند؟!» چون در آن پادگان، صدها نفر از نیروهای ما آماده عملیات بودند. اگر بمباران میشد، فاجعهای انسانی رخ میداد.
من که جوانی مغرور و سرکش بودم، به دستور رسمی توجه نکردم. سایت پدافند را بین دو هواپیما قفل کردم و دو رگبار شلیک کردم تا هیچکدام نتوانند به پادگان نزدیک شوند. ناگهان دیدم بمبها رها شدند. همه جا به هم ریخت؛ انگار قیامت شده بود.
با خودم فکر کردم تمام خدمههایم از بین رفتهاند. وقتی از جا بلند شدم، هر دو گوشم خونریزی داشت. اطرافیان اصرار میکردند به بیمارستان بروم، اما من با لجاجت میگفتم: «برایم عیب است؛ من که نمردم.»
آن بمب، که دشمن بر سر ما ریخت، مستقیماً روی ما نیفتاد. ما در بخشی از پادگان بودیم که به "زندان سیاهچال" معروف بود؛ محلی بلند و مستحکم. بمب به سیمهای خاردار اطراف آن اصابت کرد و همانجا منفجر شد. در همان روز، هشت نفر از همرزمانم شهید شدند. اما اگر آن تصمیم را نمیگرفتم، باور دارم که کمتر از هزار نفر جان سالم به در نمیبردند.
در ادامه فیلم گفتگو را می بینید:
انتهای پیام/