فرامرز طهماسبی جانباز ۷۰ درصد میگوید: دو بار توفیق پیدا کردم که بعد از جانبازی در جمع رزمندگان قرار بگیرم، در حالی که یکسالی از جانبازی بنده میگذشت دائم در حسرت حضور در جبهه میسوختم و گاه به تنهایی گریه و زاری میکردم.
جواد رجبلو برادر شهید «جعفر رجبلو» می گوید: علاقه بسیاری به ولایت فقیه داشت و در وصیتنامه خود سفارش و توصیه کرده است که ما باید پیرو امام ، ولایت و رهبری باشیم و امام را تنها نگذاریم تا دشمنان اسلام نتوانند ضربه ای به اسلام و ایران بزنند. شهید چندین بار به جبهه اعزام شد و سرانجام در سال ۱۳۶۵ در منطقه ام الرصاص در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید.
پدر شهید «سید مجتبی اکبری» میگوید: به فرمان امام خمینی خواست به جبهه های نبرد برود، راضی به رفتن مجتبی نبودم، او تنها سیزده سال داشت، بسیار کم سن و سال بود. او یک روز مرا با یک چوب خلع سلاح کرد، وقتی این غیرت و مردانگی را در وجودش دیدم به رفتنش رضایت دادم.
دوست شهید «غلامحسن عاطفینژاد» میگوید: وقتی غلامحسن به شهادت رسید، بسیار ناراحت بودم، دوریاش برایم قابل تحمل نبود و بسیار بیتابی میکردم تا اینکه یک شب غلامحسن را در خواب دیدم، بسیار خوشحال بود و گفت: ناراحت نباش، من به مقام محمود رسیدهام.
پدر شهید «حسین رجبی» میگوید: حسین با آغاز مبارزات ملت ایران در برابر رژیم شاهنشاهی، مبارزات خود علیه شاه را آغاز کرد. وی در تظاهرات و راهپیمایی و پخش اعلامیه و شعارنویسی فعال بود. او فعالیتهای بسیاری داشت که ما از آن خبری نداشتیم، در واقع همه حسین را میشناختند به جز ما که پدر و مادرش بودیم.
«حسین مزرئی نوده» پدر شهید انتظامی «مهدی مزرئی نوده» گفت: «مهدی طبق وظیفه و مسئولیتی که بر حسب شغلش به وی محول شده بود، انجام وظیفه می کرد، امسال هم مانند سال گذشته مهدی روز پدر در کنارم نیست، او بسیار منظم و منضبط بود و تمام وقت خود را در پاسگاه میگذراند و سال گذشته هم نتوانست برای روز پدر مرخصی بگیرد و بیاید.»