فرزند شهید «حسینعلی قوسی» نقل میکند: «کارنامه شهریورم را گرفتم. خدای من! باز هم درس قرآن و ریاضی را قبول نشدم. خبر به پدر رسید. از جبهه زنگ زد. گفت: برو دعا کن زودتر شهید بشم، چون اگه برگردم... ترس از تنبیه پدر و خجالت دیدنش مرا واداشت که هر روز با گریه از خدا بخواهم پدرم را شهید کند و دیگر برنگردد.»