خاطرات شهید قدرت الله زرگریان

خاطرات شهید قدرت الله زرگریان
قسمت دوم خاطرات شهید «قدرت‌الله زرگریان»

این پوکه باعث شد از شهادت عقب بیفتم

دوست شهید «قدرت‌الله زرگریان» نقل می‌کند: «خم شد تا از روی زمین پوکه‌ای را بردارد که عراقی‌ها به سمتش شلیک کردند. اگر ایستاده بود سرش متلاشی می‌شد. پوکه را مقابل خود گرفت و به آن نگاه کرد. گفت: این پوکه باعث شد من از کار خودم عقب بیفتم.»
قسمت نخست خاطرات شهید «قدرت‌الله زرگریان»

خواب شب عملیات تعبیر شد

دختر شهید «قدرت‌الله زرگریان» نقل می‌کند: «شب عملیات فتح بستان، پدر خواب دید که در یک قایق نشسته و روی دریاچه‌ای شناور است. شهید طاهریان به ایشان گفته بود: آقای زرگریان! پیشانی‌بند یا سیدالشهدا ببند، چون شهید می‌شی.»
طراحی و تولید: ایران سامانه