خاطرات يحيی محمدی از فرماندهان دوران دفاع مقدس کرمانشاه؛
من در حال پرت كردن يك نارنجك بودم كه يك رگبار به سر و صورتم خورد. گلوله به چشمم خورد و يك گوشم كنده شد48 عمل روي من انجام داند تا توانستنى اين ريزه استخوانها و غضروفها را ترميم كنند،چشمم را تخليه كردن من در اين مدّت در حالت كُما بودم.