فرمانده گردان نقده

فرمانده گردان نقده
زندگی نامه شهید/

شهید عسگر بايرام ‏زاده‏؛ فرمانده گردان نقده

شهید عسگر بایرام زاده دوازدهم تیر 1363 در حین پاکسازی محور عملیاتی مهاباد، در روستای مهیند سلدوز در درگیری با عوامل ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
خاطرات همرزمان فرمانده شهید حسنلو (2)

مبارزی شجاع و پیشتاز در عملیاتها بود

در عمليات ها پيشتاز بود و اولين نفري مي شد كه به بالاي تپه مي رفت و رودرروي دشمن قرار مي گرفت و مي گفت از اين آدمها نترسيد اينها نه جسارت دارند نه عرضه جنگيدن.
خاطرات همرزمان فرمانده شهید حسنلو (1)

دانشگاه من جبهه است

مي گفت: دانشگاه من جبهه است وبايد من در جبهه باشم چون اسلام خون مي خواهد تا ريشه او محكم و خود نيز سرافراز باشد.
‏ وصیتنامه فرمانده گردان نقده شهید «رحمان آصفی»

شهدا و رزمندگان را تنها نگذارید

رهبر روحانیت و ملت مستضعفان اسلام در ایران نور چشم شهدا و رزمندگان را تنها نگذارید و از هسته های مقاومت و جبهه حمایتتان را قطع نکنید.
زندگی مفصل فرمانده گردان نقده

جانم فدا راه اسلام و رهبر/ شهید رحمان آصفی

اینچنين توصيه مي نمود «شما را هم قسمتان مي دهم به خداوند تبارك و تعالي همان طوري كه من جانم را برای اسلام فدا مي كنم شما نیز از كمك و ياري دين و رهبري به عنوان حزب ا.. خسته نشده و پشتيان روحانيت باشيد و رهبر اسلام و اين نور چشم رزمندگان و شهدا را تنها نگذاريد.»
خاطراتی از خانواده سردار شهید مجید رحیمی

شهیدی که اذان می گفت

بعد از شهادت ايشان يك روز كه در حياط منزلمان نشسته بودم از مسجد محل صدايي را شنيدم كه خيلي آشنا بود. بله، ‌مثل صداي پدرم بود كه اذان مي گفتند. هر روز موقع اذان مي رفتم و اين صداي آشنا را گوش مي دادم.
خاطرات آقاي برجعلي زيبايي

سردار شهيد مجيد رحيمي به روایت یک همسنگر

يكي از رزمندگان خستگي ناپذير دشتها و كوههاي سر به فلك كشيده كردستان كه شب و روز، آرامش و آسايش خود را جهت آزادسازي و پاكسازي منطقه از وجود عناصر پليد ضدانقلاب به همت مي گماشت.
خاطرات مينا رحيمي، فرزند شهيد «مجيد رحيمي»

شهادت آرزوی پدرم بود

وقتي خبر شهادت پدر را شنيدم خوشحال شدم، چون پدرم مي گفت كه آرزوي من شهادت است و پدرم به آرزوي خود رسيده بود.
خاطرات خانم مكرمه جعفري

سردار شهید مجید رحیمی به روایت مادر

مي گفت من اين لباس مقدس را به تن كرده ام تا اينكه يا پيروز شويم و يا شهيد شوم.

زندگی فرمانده گردان نقده عسگر بایرام زاده

نداي امامش را به گوش جهان شنيد و حلاج‌ وار نداي انا الحق سر داد و چون ميثم تماز در كوي و برزن مردم فراخواند كه بيائيد از علي برايتان بگويم.
خاطرات شهید

شهيد مجيد رحيمي در کلام خانواده

به گفته پسرم، نصيبه را آماده كرده بودم تا پسرم بيايد و با هم به مسافرت بروند، اما آن روز به جاي پسرم، خبر شهادتش را آوردند
خاطرات خانم خديجه نادي حق

شهيد مجيد رحيمي در کلام همسرش (1)

ايشان به من گفت كه بيا نزديك تر، ‌من مرثيه مي خوانم، شما هم گوش فرا دهيد. تقريبا سه ساعت با اين حال و اوضاع گذشت. شهيد مرثيه مي خواند و من هم فقط گريه مي كردم.
طراحی و تولید: ایران سامانه