چه چیزی بهتر و بالاتر از بهشت
جاریه درویشی نخل ابراهیمی خواهر شهید اینطور بیان میکند:«وقتی جنگ شروع شد عبدالجلیل همیشه از جبهه می گفت،میگفت :که میخواهد به جبهه برود.آن روز بعد از اینکه برای جبهه اسم نویسی کرده بود به خانه آمد و مادام این شعر را می خواند:«بوی گل ولاله ها،توی کوچه های شهر ما،بوی شهادت می دهد...»من او را دعوا می کردم و می گفتم:این حرف را نزن تو تازه نامزد کردی و باید زود برگردی.ولی عبدالجلیل در جواب من می گفت:« انجا بهتر است،چه چیزی بهتر و بالاتر از بهشت است.»آن شب خیلی با خدایش راز و نیاز می کرد،می گفت:«خدایا راضی ام به رضای تو.»فردایش وصیت نامه اش رانوشت و بعدش خداحافظی کرد و رفت.»