برادر شهید تعریف میکند: برادرم بعد از اینکه درسش را در شهرستان یزد به اتمام رساند. میخواست شروع به تدریس کند. شهید میگفت؛ آدم باید کاری کند که خداوند متعال او را تایید کند و از او راضی باشد وگرنه بنده خدا چه کاره میباشد که کسی را رد یا قبول کند.
شهید «محمد دادور قلاتی» در وصیتنامهاش مینویسد: ما میخواهیم قدس را نجات دهیم، اما بدون آزاد کردن عراق از دست این حزب منحوس، نمیتوانیم. ای کاش هزار جان داشتیم و در راه امام حسین (ع) فدا میکردیم. پیامی که به ملت شهیدپرور ایران دارم این است؛ همه بسیج شوید و شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» را سر دهید تا دشمن در هر نقطهای سرکوب و خوار شود.
جانباز «علی کمانداری جغانی» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: کلاس اول راهنمایی میرفتم که جنگ شروع شد. زمانی که جنگ شروع شد با چند نفر از همکلاسیهایم تصمیم گرفتیم که به جبهه برویم و به صورت خودجوش نامنویسی کردیم. آن زمان جثه کوچکی داشتم. چهار بار در جبهه مجروح شدم که دو بار آن در عملیات مهران و عملیات بدر اتفاق افتاد.
نوید شاهد استان هرمزگان زندگینامه شهید والامقام «عباس صداقت زاهدی دهویی» را برای علاقمندان منتشر میکند.
شهید «غلامعباس شیخی فینی» در وصیتنامهاش مینویسد: شرط لازم عبادت و بندگی خدا، شناخت و قبول ولایت فقیه و رهبری الهی است. ای پدر و مادر عزیزم، مبادا در شهادت من گریه کنید. همچون حضرت زینب (س) صبر پیشه کنید. اگر تکلیف نبود، هرگز از شما جدا نمیشدم.
جانباز «فرخ محمودی» چنین روایت میکند: زمانی که جنگ آغاز شد بلافاصله برای اعزام به جبهه نامنویسی کردم و بیش از دو سال در خط مقدم حضور داشتم. شب عملیات بیتالمقدس، در منطقه کرخه، به وسیله انفجار موشک کاتیوشا از ناحیه شکم مجروح شدم. این اولین مجروحیتم بود.