پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان هرمزگان تصاویر به یادگار مانده از شهید «حسن باستین» را برای علاقهمندان منتشر کرد.
شهید «حسن باستین» در وصیتنامهاش مینویسد: پدر و مادر عزیزم! عروسی من در جبهه است و عروس من، شهادت. صدای غرش گلولههای توپ و خمپاره، خطبهی عقد مرا خواهند خواند و با پوششی از ارغوان سرخ و گرم، به دیدار معشوقم، الله، خواهم رفت. در میان شلیک شادیآور مسلسلها و بارش نقلِ سربی، در حجلهی سنگر، عروس زیبا و قشنگم، شهادت را در آغوش خواهم کشید و فرزندم، آزادی، را به شما خواهم سپرد.
والدین شهید «ابراهیم احمدیزاده» میگویند: از لحظهای که ابراهیم رفت، چشممان به در بود. هر جا تشییع شهیدی بود، دنبال نشانهای میگشتیم؛ اما خبری نبود. هجده سال مفقودالاثر بود. از شیراز تا مشهد، هر جا صدایی میشنیدیم، میرفتیم. استخاره میزدیم، تسبیح میگفت؛ صبر. قرآن میگفت؛ صبر. فقط صبر… تا این که روزی از بنیاد شهید آمدند و گفتند؛ «پیکر پسرتان برگشته.» فقط پلاکش مانده بود، استخوانی خشک شده که از روی پلاک فهمیدیم خودش است. گفتیم این بچه ما نبود، بچه خدا بود؛ خدایی که بالاخره آرامش را به دل ما برگرداند.
شهید «حسین صادقیان شلدانی» در آبادان و در خانوادهای با ایمان به دنیا آمد. از نوجوانی به انقلاب علاقهمند شد و در راهپیماییها شرکت میکرد. با شروع جنگ تحمیلی، به صورت داوطلب به جبهه رفت و در سال ۱۳۶۱، در یکی از عملیاتهای لشکر ۲۱ حمزه به شهادت رسید.
شهید «محمد دادیان»، جوانی از بندر لنگه بود که با اخلاق خوب و عشق به فوتبال در میان مردم محله شناخته میشد. او پس از آغاز جنگ تحمیلی، به خدمت سربازی رفت و پس از چند ماه، در حالی که جانش را برای دفاع از وطن فدا میکرد، در منطقه سومار به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خواهر شهید تعریف میکند: شهید انسان بسیار با تقوایی بود. حتی وقتی ما خواهرهایش در خانه موهایمان را باز میگذاشتیم، هرگز به صورتمان نگاه نمیکرد. اگر هم با خانم غریبهای روبهرو میشد، فوراً نگاهش را پایین میانداخت.