رهایی بعد از هفت سال اسارت
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، «اردشیر ارچنگ» آزاده سرافراز هرمزگانی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس است که به مدت هفت سال در اسارت نیروهای بعثی عراق بوده است. وی به بیان خاطراتی از لحظه اسارت خود و روزهای سختی که در زندانهای عراق سپری کرده پرداخته است. نوید شاهد هرمزگان در ادامه این خاطرات را برای علاقمندان منتشر میکند.
اسارت در تپه بوسیران سردشت
ششم تیرماه 1362 در تپه بوسیران واقع در منطقه سردشت اسیر شدم. بعد از اسارت ما را به منطقه کرکوک عراق بردند و بعد به اردوگاه موصل 2 منتقل کردند. به محض ورود به اردوگاه فرمانده عراقی اردوگاه موصل گفت: «هرچه پول و وسایل دارید بیرون بیاورید.»
بعد با کابل ما را میزد و میگفت: «چرا به خاک عراق حمله کردید.»
یک سال در آنجا ماندیم که بعد به دلیل درگیری زیاد بین سربازان عراقی و اسرای ایرانی ما را به اردوگاه موصل 4 که حاج آقا ابوترابی هم در آنجا بود بردند. طولی نکشید که دوباره ما را به اردوگاه موصل 1 منتقل کردند.
شکنجه در حوض یخ
وقتی وارد اردوگاه موصل 1 شدیم ده نفر بودیم، فرمانده اردوگاه جبارسینگ نام داشت. در همان شب اول ما را زدند و شکنجه کردند، سپس وارد آسایشگاه شدیم که یک قسمت بچههای حزب الهی بودند و قسمت دیگر مخالفان. بعد از هشت ماه ما را به رومادی 6 انتقال دادند که به مدت 5 سال در آنجا بودیم.
هرگاه که ایران به عراق حمله میکرد و موفق میشد نیروهای بعثی ما را میزدند و به ما آب و غذا نمیدادند.
هر روز روزنامهای با نام "حقیقت" که چاپ منافقین یا همان مجاهدین خلق بود و به زبان فارسی هم نوشته شده بود به اسرای ایرانی میدادند تا بخوانند و در آن کاملا بر ضد جمهوری اسلامی ایران مطلب نوشته بودند. یک روز عکس امام خمینی (ره) در آن چاپ شده بود. یکی از بچهها عکس امام خمینی (ره) را قیچی کرد و برداشت. عراقیها بعد که روزنامه را تحویل گرفتند متوجه شدند و به خاطر این همه اسرای آسایشگاه که 40 نفر بودند را داخل حوض یخزده انداختند و میگفتند اگر عکس پیدا نشود دوباره این کار تکرار خواهد شد و البته فرصتی شد برای جبار سینگ فرمانده عراقی اردوگاه که بچهها را به بدترین شکل کتک بزند و شکنجه کند.
تا اینکه یکی از بچهها گفت: «چرا اینقدر ما را شکنجه میکنی؟»
فرمانده عراقی گفت: «چون برادرم در جنگ با شما یک پایش را از دست داده برای همین من شما را مقصر میدانم و تا زمانی که هستم همیشه شما را میزنم و شکنجه میدهم.»
رهایی بعد از هفت سال اسارت
بعد از اعلام آتشبس ما را به کربلا و نجف بردند. در این هفت سال، ساعت هفت صبح ما را برای هوا خوری بیرون میآوردند و شش عصر هنگام غروب به داخل آسایشگاه میبردند. وقتی که توسط صلیب سرخ میخواستند ما را به ایران بیاورند اولین شبی بود که ماه و ستاره را در آسمان دیدیم. صبح آن روز به ما یک قرآن هدیه دادند. سوار اتوبوس شدیم و به خاک وطنمان ایران عزیز و همیشه جاوید بازگشتیم.
تصاویر حاضر مربوط به دوران اسارت «اردشیر ارچنگ» آزاده سرافراز هرمزگانی در زندانهای عراق میباشد
انتهای پیام/