شهید غلامی، از سنگر مدرسه تا میدان نبرد
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «غلام غلامی نخلناخدایی» يكم فروردين 1339، در شهرستان بندرعباس ديده به جهان گشود. پدرش سيفالله و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول متوسطه در رشته انسانی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و سوم آبان 1359، در سوسنگرد به شهادت رسيد. اثری از پيكرش به دست نيامد. مزار ياد بود او در صحن مسجد امام جعفر صادق(ع) زادگاهش واقع است.
شهید غلامی در سال 1339 در منطقه نخل ناخدای بندرعباس در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. در سن 7 سالگی وارد دبستان شد. دوران ابتدایی تحصیلات خویش را در دبستانی در نخل ناخدا گذراند. وی فردی بااحساس و مهربان بود، به طوری که همهی مردم منطقه به او عشق میورزیدند و او را دوست داشتند. از همان اوایل کودکی مسائل دینی را به خوبی رعایت میکرد، مشکلات زندگی سبب شد دو سال ترک تحصیل کند.
شهید برای کمک به خانواده، در تابستان به کارگری میپرداخت. به مسجد علاقه زیادی داشت و اکثر اوقات برای معنویت بیشتر در اوقات بیکاری، وقت خود را صرف مطالعه کتابهای مذهبی میکرد و پس از مطالعه آن چه را که برداشت کرده بود با دوستان خویش در میان میگذاشت.
شهید غلام غلامی پس از گذراندن دوره ابتدایی برای ادامه تحصیل وارد مدرسه راهنمایی 25 شهریور سابق شد و دوره راهنمایی را در این مدرسه گذراند. وی به مسائل سیاسی علاقه فراوانی داشت و تا آنجا که امکان داشت از طریق صبحت کردن با دیگران سعی میکرد آنها را نسبت به ظلم و ستم رژیم خائن پهلوی آگاه سازد. سال دوم راهنمایی ورزش را شروع کرد و همیشه روزی دو ساعت جهت تمرین به تربیت بدنی میرفت. در تربیت بدنی توسط یکی از دوستانش با کتابها و نوارهای دکتر علی شریعتی آشنا شد.
شهید غلام غلامی یک روز هنگامی که وارد مدرسه شد عکسی از شاه خائن توجهش را جلب کرد که زیر این عکس نوشته شده بود شاه سایه خداست، وی از مشاهده این منظره بسیار ناراحت و عصبانی شد و گفت؛ آیا یک خائن و قاتل میتواند سایه خدا باشد؟ چند نفر از دوستان نزدیکش به او گفتند دست از این کار بردارد که عواقب خوبی نخواهد داشت ولی شهید میگوید؛ امروز اسلام در خطر است و برای نجات آن باید با این جنایتکاران مقابله کنیم.
شهید غلامی پس از گذراندن دوره راهنمایی وارد دبستان ابنسینا میشود. با اوج گرفتن انقلاب، شهید همیشه میگفت به امید خدا از زیر بار اینها که بر گردن ما سوار هستند آزاد میشویم.
وی در سخنانش هم شاگردانش را به شرکت در تظاهرات تشویق میکرد و خود نیز همیشه در راهپیماییها شرکت مینمود. پس از اوج گیری انقلاب در بندرعباس و تشکیل جلسات سخنرانی و برقراری تظاهرات در دبیرستان ابنسینا، یک روز که مامورین انتظامی با محاصره دبیرستان، اجازه ورود را به کسی نمیدادند، شهید غلامی قصد داشت از دیوار آموزش و پرورش وارد دبیرستان شود که یکی از مامورین متوجه شده و وی را دستگیر کرده و با کتک زدن او را از دیوار پایین کشیدند ولی او از دست آنها فرار میکند. از آن موقع به بعد نوارهای سخنرانی امام و دیگر سخنرانان مذهبی در منطقه نخل ناخدا توسط شهید غلامی توزیع میگردد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی این کار ادامه پیدا میکند.
شهید پس از پیروزی انقلاب برای ادامه راه انقلاب و پاسداری از خون شهیدان، وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بندرعباس شده و در این ارگان به خدمت میپردازد تا اینکه جنگ بین ایران و عراق شروع شد و وی تصمیم گرفت به جبهه برود تا خون پاکش را نثار انقلاب اسلامی کند. قبل از اعزام به جبهه به مادرش گفت؛ مادر، من میخواهم به جبهه بروم و شهید شوم، هرگز برای من گریه نکنید. تا آخرین لحظهای که قدرت، توان و نفس در سینه دارم و تا آخرین قطره خونی که در رگ دارم از اسلام، قرآن و امام دفاع میکنم تا خداوند از من راضی باشد.
شهید غلامی همیشه میگفت؛ من تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم از امام پشتیبانی میکنم چون امام امید و یاور مظلومان و مستضعفین است. امام بود که اسلام را از دست آن جانیان، خون خواران و زور گویان نجات داد. خدایا از عمر من بردار و به عمر امام بیفزا.
اعزام به سوسنگرد سومین ماموریت وی بود چون او قبلا دو ماموریت را به انجام رساند و ماموریت اول را در جبهه قصرشیرین به انجام میرساند، وی داوطلبانه و بدون اطلاع خانوادهاش به جبهه میرود و پس از یک ماه به بندرعباس باز میگردد. دومین نبرد او مبارزه با ضد انقلاب در شهرستان بندرلنگه بود که در این ماموریت گلوله به یکی از انگشتانش میخورد و صدمه میبیند، شهید غلامی این ماموریت را هم بدون اطلاع خانوادهاش میپذیرد و به انجام میرساند.
با شروع جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران او چندین بار درخواست ماموریت میکند ولی درخواستش پذیرفته نمیشود. شهید وقتی پس از جر و بحث زیاد متوجه میشود که او را به جبهه نمیفرستند از سپاه پاسداران استعفا میدهد. پس از استعفای او هنگام شب چند تن از برادران پاسدار به خانه او میآیند و او را با خود به سپاه میبرند و با درخواست او مبنی بر اعزام به جبهه موافقت میشود. شهید غلام غلامی در تاریخ 23 آبان به هنگام نبرد با کفار بعثی در جبهه سوسنگرد پس از چهار ساعت مقاومت در برابر دشمنان اسلام، به آرزوی دیرینهاش میرسد و به شهادت میرسد.