خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»
چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۵
همرزم شهید تعریف می‌کند: در هوای سرد و استخوان سوز دب حردان که آب وضو سریع روی دست و صورت یخ می‌زد، وضو می‌گرفت و با همین پلیور نه چندان ضخیم برمی‌گشت و نماز شب می‌خواند. با این که خسته بود گاهی جای نفر بعدی هم پاس بخش می‌شد تا او استراحت کند.

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «سید عبدالحسین عمرانی» نهم شهريور 1335، در شهرستان ميناب به دنيا آمد. پدرش سيدمحمد، كارمند بود و مادرش كاظميه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. سال 1358 ازدواج كرد و صاحب يک پسر و سه دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست‌ و يكم بهمن ماه 1364، در اروندكنار آبادان بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

ف

روایتی از شهید عمرانی؛ از نماز شب تا ایثار در سرما

سید عبدالحسین عمرانی، بیشتر پاس بخش می‌شد، چون تجربه‌ی کافی داشت. شیفت اول را خودش می‌ایستاد، از ساعت شش بعدازظهر تا دوازده شب. بعد از تحویل دادن پست می‌رفت گوشه‌ای دنج و خلوت، برای خودسازی و مناجات و این قبیل کارها. با این که خسته بود گاهی جای نفر بعدی هم پاس بخش می‌شد تا او استراحت کند. سید به بچه‌هایی که لباس گرم نداشتند لباس می‌داد؛ خودش لباس نظامی داشت.

به خاطر دیر آمدن اورکت به او نرسیده بود، با پلیور نه چندان گرم و ضخیم در آن سوز و سرما به بچه‌ها سر می‌زد و جایشان نگهبانی می‌داد.

سید، سال 1360 به جمع ما وارد شد، همان موقع به موسی ذاکری گفتم؛ آقا سید آخرش آسمانی می‌شود او اهل زمین نیست.

در هوای سرد و استخوان سوز دب حردان که آب وضو سریع روی دست و صورت یخ می‌زد او از سنگر تا منبع آب می‌رفت و با آرامش وضو می‌گرفت و با همین پلیور نه چندان ضخیم برمی‌گشت و نماز شب می‌خواند. وقتی ما برای وضو گرفتن می‌رفتیم با چه زحمتی برمی‌گشتیم، اورکت را روی سرمان می‌انداختیم و می‌دویدیم تا کمتر سرما اذیت‌مان کند. چقدر می‌لرزیدیم، دندان‌هایمان از بس به هم می‌خورد می‌خواست بشکند. سوز سرما نفس‌مان را بند می‌آورد، به سنگر که می‌رسیدیم خودمان را لوله می‌کردیم زیر پتو تا گرم بشویم.

(به نقل از همرزم شهید، باقر نوری‌زاده)

ف

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده