خواهرانم، زینبوار زندگی کنید
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «حبیبالله آبسواران» يكم مهر ماه 1347، در روستای كنارو از توابع شهرستان بندرعباس به دنيا آمد. پدرش محمد، كشاورز بود و مادرش زينب نام داشت. دانشآموز اول متوسطه بود. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. هفدهم بهمن ماه 1365، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر او دو سال در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید:
خواهرانم، زینبوار زندگی کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام به پیشگاه مقدس حضرت ولیعصر (عج)، نایب برحق ایشان حضرت امام خمینی و امت طلبهالعالی و سلام بر شما مردم شهیدپرور ایران که با ایثار خود اسلام را یاری نمودید. درود و سلام بر زاهدان شب و شیران روز.
این وصیتنامهای است از یک حقیر، از گوشهای از سنگرهای جنوب.
خدایا، من کسی نیستم که بخواهم وصیتی داشته باشم. خدایا، بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم! من کوچکتر از آن هستم که در برابر وصیتنامههای شهدا لب به سخن بگشایم.
در آغاز، به شما میگویم که من با چشم دل و به حقیقت راه را پیدا کردهام و امیدوارم توانسته باشم دین خود را نسبت به این انقلاب ادا نمایم. برای خدا، درباره گناهانی که مرتکب شدهام، طلب مغفرت میکنم.
تقاضا دارم از شما مردم شهیدپرور ایران که به سخنان امام امت، که یقیناً پیامبرگونه است، گوش دهید و بدانید خلاف فرمان ایشان عمل کردن، شکست محض است. برای این مرد بزرگ که بیشک مرد خداست دعا کنید و از ته دل بخواهید که خداوند ایشان را تا فرج مولایمان امام زمان (عج) و حتی کنار ایشان، حفظ کند؛ انشاءالله.
و اما به آن دسته از افرادی که گوشهای نشستهاند و تنها به فکر اموال خود هستند و برای این انقلاب کاری نکردهاند، میگویم که هرگز شهدا از شما راضی نخواهند شد. توفیقات الهی شامل حالتان نخواهد شد و روزگار سختی در انتظارتان است. توصیه میکنم تا وقت باقی است، از خدا طلب مغفرت کنید، امام زمان (عج) را یاری کنید و مراقب باشید در روز قیامت و هنگام قصاص، رسوا نشوید. من برای شما دعا میکنم و از خدا میخواهم که همه بندگانش را هدایت کند.
دوستان، آشنایان، نزدیکان و کسانی که به هر نحوی از این بنده حقیر آزار و اذیتی دیدهاند، عاجزانه از شما میخواهم مرا ببخشید. تنها خواهشم این است که راه شهدا را ادامه دهید، سلاحشان را زمین نگذارید و نگذارید سرد شود.
ای جوانان! برایتان ننگ است که در بستر بمیرید. بیایید با امام امت بیعت کنید و رهسپار جبهه شوید. چرا از مرگ میترسید؟ بروید و خود را با مرگ آشتی دهید. این دنیای فانی به کارتان نمیآید؛ با دنیای ابدی خودتان را بسازید.
خدایا، هوای نفس مرا به تنگ آورده؛ مرا از شر وسوسههای شیطان در امان نگهدار. خدایا، مرا جزو سپاه خود قرار بده؛ زیرا سپاه تو همیشه پیروز است. خدایا، مرا در حزب خودت جای بده؛ که حزب تو همان رستگارانند.
ای پدران و مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که در قیامت، در برابر حضرت زینب (س) پاسخی نخواهید داشت؛ زینبی که 72 شهید را تحمل کرد.
پدر و مادرم! من از اول پسر خوبی برای شما نبودم. امیدوارم مرا ببخشید و از خدا بخواهید که مرا جزو شهدای کربلا قرار دهد. دعای شما بسیار اثر دارد. شما برای من زحمتهای زیادی کشیدهاید، اما من کوتاهی کردهام. از شما میخواهم مرا ببخشید و عفو کنید.
در شهادت من هیچگونه ناراحتی به خود راه ندهید؛ خدا یار و مددکار شماست. اگر میخواهید گریه کنید، برای اباعبدالله الحسین (ع) سالار شهیدان گریه کنید؛ کسی که سرش را بر نیزه کردند و آن سر بر لبهای مبارکش قرآن میخواند.
به برادرانم بگویید مرا ببخشند که فرصت خداحافظی با تکتک شما را نداشتم. به خواهرانم و به تمام خواهران، بگویید که زینبوار زندگی کنند و نماز، روزه و عباداتشان را زیاد کنند؛ که در قیامت هیچکس به دادشان نمیرسد.
در پایان، سلام مرا به دوستان و آشنایان برسانید.