پسرم به امید شهات به جبهه رفت
به گزارش نوید شاهد هرمزگان؛ شهید «حسین اولیپوربندری» یکم دی ماه ۱۳۴۱، در روستای نظامآباد از توابع شهرستان حاجیآباد چشم به جهان گشود. پدرش یاور، کشاورز بود و مادرش آرام جان نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد. سرباز ارتش بود. هشتم تیر ماه ۱۳۶۲، در محور میرآباد کرمان هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت مواد منفجره به سر و صورت، شهید شد. پیکر او را در روستای شاهرود تابعه شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
پسرم به امید شهات به جبهه رفت
پسرم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود. همیشه در کارهای کشاورزی به من و پدرش کمک میکرد. نمازش را اول وقت میخواند و روزه میگرفت. همیشه با من و بقیه اعضای خانواده با خوشرویی و خوش خُلقی رفتار میکرد و نسبت به دوستانش وفادار و با آنهای بسیار صمیمی بود.
با خواسته و علاقه خودش به جنگ با دشمنان خدا رفت تا در این راه به هدف و آرزوی خود که شهادت در راه پروردگار توانا بود، نائل شود.
سعی میکرد مرتب در مراسمات شرکت کند و همیشه در این مراسمات اندیشه خود را بیان میکرد. به حدی خوب بود که تمام اقوام او را دوست داشتند، وی علاوهبر اخلاق خوب بسیار وقت شناس بود و هر کاری را در زمان خود انجام میداد.
علاقه شدیدی به رهبر کبیر انقلاب اسلامی آیتالله خمینی (ره) داشت، اتاقش را با عکسهای زیادی از امام پر کرده بود و ارادت خاصی به ایشان داشت.
با اینکه حسین شهید شده اما همیشه حضورش را در کنارم احساس میکنم و حس میکنم که هر لحظه به اتاقش می رود و عکس امام را میبوسد.
آخرین حرفش این بود؛ مادر اگر من به این سفر بروم ممکن است دیگر برنگردم. به او گفتم؛ عزیزم برو به امید خدا برمیگردی. در جوابم گفت؛ اگر مسئول مینگذاری باشم امکان برگشتم سخت است، برایم دعا کن. این حرفها را که گفت، با خوشحالی و به امید شهادت به جبهه رفت تا تنها آرزویش برآورده شود.
با ارزشترین خاطره شهید از جبهه که برایم تعریف میکرد این بود که؛ مسئول گروهان آمد و گفت هر کس که میخواهد به دیدن پدر و مادرش برود دست خود را بالا بگیرد و شهید دستش را بالا میگیرد و میگوید من مسئول مین گذاریام، من را مرخص کنید که به دیدن پدر و مادرم بروم.
(به نقل از مادر شهید، آرامجان زرجام)