خاطره‌‌ای از شهید «علی خرمی»

دلش طاقت دوری از جبهه را نداشت

سه‌شنبه, ۱۷ تير ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۴۵
مادر شهید تعریف می‌کند: دوباره می‌خواست به جبهه برود، به او گفتم؛ چند ماه نمیشه که برگشتی، دوباره می‌خواهی بروی؟ زخمت هنوز کاملاً خوب نشده، بمان، وقتی خوب شدی بعد برو. با این حرف می‌خواستم او را از رفتن منصرف کنم ولی او همش می‌گفت؛ من باید برگردم، دوستانم تنها هستند، نمی‌خواهم در حسرت ندیدنشان بمانم.

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «علی خرمی» دوم آذر ماه ۱۳۴۵، در روستای نوبند از توابع شهرستان میناب دیده به جهان گشود. پدرش حاجی، کشاورز بود و مادرش کنیز نام داشت. دانش‌آموز دوره راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هشتم مرداد ۱۳۶۲، در قلاویزان توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت گلوله به کمر، شهید شد. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند. برادرش محمد نیز به شهادت رسیده است.

دلش طاقت دوری از جبهه را نداشت

دلش طاقت دوری از جبهه را نداشت

در خانه نشسته بودیم که به ما خبر دادند علی تیر خورده و توی بیمارستان بندر بستری شده، اولش فکر کردم علی شهید شده و به خاطر من دارند این حرف را می‌زنند. خیلی نگران شده بودم و بغض راه گلویم را بسته بود، دست و پایم حس راه رفتن را نداشتند. بالاخره با همین وضع خودمان را به بیمارستان رساندیم.

بیمارستان خیلی شلوغ بود و علی روی تخت دراز کشیده بود. خیلی لاغر شده بود، از دور که صورتش را به سمتم چرخاند اولش او را نشناختم، وقتی جلوتر رفتم مطمئن شدم که او خود علی است. دستش تیر خورده بود، دستش را بوسیدم و به او گفتم که دیگر اجازه نمی‌دهم به جبهه برود. علی لبخند زد و من را نگاه کرد و چیزی نگفت.

بعد از چند ماه که زخمش خوب شده بود دوباره می‌خواست به جبهه برود، به او گفتم؛ چند ماه نمیشه که برگشتی، دوباره می‌خواهی بروی؟ زخمت هنوز کاملاً خوب نشده، بمان، وقتی خوب شدی بعد برو.

با این حرف می‌خواستم او را از رفتن منصرف کنم ولی او همش می‌گفت؛ من باید برگردم، دوستانم تنها هستند، نمی‌خواهم در حسرت ندیدنشان بمانم.

(به نقل از مادر شهید، کنیز کریمی)

بی

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده