روزشمار تولد شهدای هرمزگان
هنوز یک سال به وقت سربازیش مانده بود که از من اجازه خواست تا به سربازی برود و من گفتم : پسرم هنوز تو یکسال فرصت داری تا به خدمت بروی اما سهراب گفت : می خواهم بروم تا از زندگیم کلی جلو بیفتم . او بیشتر اوقات خود را با قرآن خواندن سپری می کرد و در آخرین وداع خود به من گفت: مادر! می دانم اکه این بار شهید خواهم شد .