بزرگترین آرزوی پسرم "شهادت" بود
نوید شاهد هرمزگان : ابتدا خودتان را برای مخاطبین بیشتر معرفی کنید؟
نوید شاهد هرمزگان:خاطره ای از دوران تولد و کودکی ایشان اگر به خاطر دارید بیان بفرمایید؟
نوید شاهد هرمزگان: در مورد دوران تحصیل و نحوه درس خواندن فرزندتان هم توضیح دهید؟
مادرشهید: صولت تحصیلاتش را از ابتدایی تا آخ ردر بندرعباس گذراند. درس هایش خوب بود و خودش تکالیفش را انجام می داد. سال اول راهنمایی بود، از طرف مدرسه تشویق شد و به او لوح تقدیر دادند. خیلی خوشحال شده بود. ما هم با خرید جایزه او را تشویق می کردیم. دبیرستان در رشته نقشه کشی ساختمان درس می خواند.
نوید شاهد هرمزگان : در این دوران به غیر از تحصیل به کار دیگری نیز مشغول بود؟مادر شهید : خیر
نوید شاهد هرمزگان : اوقات فراغتش را چگونه می گذراند؟
مادر شهید: به اتفاق بچه های محله مان از جمله شهید علی صادقی جغدری و شهید اسماعیل شمس الدین بازی فوتبال می کردند. تابستان هم در زمان فراغتش جهت آموزش قرآن و ختم آن به مسجد حضرت اباالفضل (ع) و مسجد سلمان در محله مان می رفت و اوقات فراغتش را با آموزش و یادگیری سپری می کرد. عضو پایگاه بسیج بود و مقداری از وقتش را برای فعالیت در آنجا صرف می کرد. به مسجد محله میرفت به اتفاق دوستانش .
نوید شاهد هرمزگان در مورد ویژگی های اخلاقی و رفتاری ایشان توضیح دهید؟
مادر شهید : از دوران کودکی اخلاق خاصی داشت و این را از دوران کودکی اش احساس می کردم. به عبادت و راز و نیاز با خدا علاقه خاصی داشت. نماز شب می خواند و ماه رمضان را روزه می گرفت . یادم هست ماه رمضان یواشکی غذای سحری را آماده می کرد. همیشه دیگران را با مهربانی و محبت صدا می زد مثلا اسم دایی اش را که می خواست صدا بزند او را دایی جان خطاب می کرد. در خانواده خیلی حرف شنوی داشت و مطیع بود. رابطه اش با خواهر و بردرانش خیلی خوب بود. در امورات منزل کمک می کرد. فرش ها را می شست.بسیار صبور و پرحوصله و به فکر دیگران بود . همیشه برای خودش لباس های ارزان قیمت می خرید و به فکر پسری بود که پدر نداشت ، به او کمک میکرد. به نماز اول وقتش اهمیت می داد . وقتی از بیرون می آمد قبل از خوردن ناهار اول نمازش را میخواند و بعد سراغ غذا خوردن میرفت. وقتی که نماز می خواند، بعد از اتمام نمازش بصورت ناگهانی و سریع می رفتم پشت سرش و او را می بوسیدم .غافلگیر می شد و می گفت : مادر ! آخر کار خودت را کردی ...
پدر شهید: خیلی خوب بود، همیشه کاهای فامیل را انجام می داد . هر کس کاری به می سپرد محال بود انجام ندهد و فوری کارش را انجام می داد.
یک سال که می خواستم بروم مگه به او گفتم یک باب خانه در اسلام آباد دارم به نامت بزنم هر کاری کردم قبول نکرد از او پرسیدم چرا نیامدی؟ گفت مال دنیا ارزش ندارد ،ناراحت نشوی از من و دلت شکسته نشود. خواستیم کسی را برایش خواستگاری کنیم گفت نه اول باید خدمت سربازی بروم . راهش را خودش انتخاب کرد.
نوید شاهد هرمزگان : رابطهاش با خویشاوندان و همسایگان چگونه بود؟ چه نگرشی نسبت به شهید داشتند؟ چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟
مادر شهید : اقوام و فامیل همه او را دوست داشتند. مورد اعتماد بودشان بود. اقوام و همسایه ها خیلی از او راضی بودند. وقتی کسی از اقوام می خواستند به مسافرت بروند کلید خانه شان را به صولت می سپردند تا از منزل شان مراقبت کند. یک بار هم خاله اش اسباب کشی داشت ،رفت کارتن گرفت و وسایل او را جمع جور کرد و اسباب و اثاثیه او را جابجا کرد. با انسان های بزرگ رفت و آمد داشت. همسایه ای داشتیم به نام آقای رضایی که در محله اسلام آباد مغازه داشت و نسبت به صولت سن اش خیلی بالا تر بود .یادمه شهید پیش او میر فت و با او صحبت می کرد، بعد می آمد به من میگفت : مادر! آقای رضایی خیلی حرف های خوب می زند.
نوید شاهد هرمزگان : دوستان صمیمی اش چه کسانی بودند؟
نوید شاهد هرمزگان : در مورد نحوه شهادتش بیان بفرمایید کجا و در چه تاریخی به شهادت رسید؟
پدر شهید : 24 فروردین سال 1381 هنگام بازگشت از مانور رزمي به دليل جاري شدن سيل و واژگون شدن خودرو همراه با چندین نفر از هم خدمتی هایش و دو تن از دوستان صمیمی اش صولت جهانداری و اسماعیل شمس الدینی در رودخانه خورگو غرق شد و شهادت رسيد.
نوید شاهد هرمزگان: بزرگترین آرزوی فرزندتان چه بود؟
مادر شهید: صولت آرزوی شهادت داشت و دوست داشت که شهید شود. یک هفته قبل از شهادتش با برادرش با هم شوخی می کردند به او می گفت: تو شهید می شوی و برادرش هم به شوخی می گفت من شهید می شوم .
گفتگو از : مرضیه ناکوئی درگزی