همیشه همرزمانش را فرزندان خویش میدانست
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید ابراهیم بشکردیزاده دوازدهم آذر 1313، در شهرستان بندرلنگه چشم به جهان گشود. پدرش چراغ، فروشنده دورهگرد بود و مادرش فاطمه نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. كارمند اداره برق بود. سال 1332 ازدواج كرد و صاحب پنج پسر و دو دختر شد. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. سيزدهم اسفند 1365، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر او مدتها در منطقه بر جا ماند و سال 1374 پس از تفحص، وی را در گلزار شهدای حضرت زينب زادگاهش به خاک سپردند.
زندگینامه به جا مانده از این شهید بزرگوار برای علاقمندان منتشر شد:
شهید ابراهیم بشکردیزاده در سال 1313 در بندرلنگه متولد شد و در همان سنین کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و تنها فرزند خانواده محسوب میشد و در نزد مادربزرگ خود که بانوئی مومنه و دوستدار اهلبیت بود و ارادت خاصی به سادات مخصوصا بانوان علویه داشت، تربیت یافت و این مطلب با شرکت مستمر مادربزرگش در مجالس حسینی و رفت و آمد مکرر او با بانوان علویه بندرلنگه کاملا مشهود بود که شهید بشکردیزاده هم در همان سنین کودکی عشق به اهلبیت و نور حسینی در دلش تلألوء یافت.
اولین شغلی که همت گمارد ملوانی بود که در میان امواج نیلگون خلیجفارس در ضمن سفر با خدای خویش به راز و نیاز میپرداخت و تقید خاصی به عبادت پروردگار خویش داشت و پس از آن به سمت سیمبانی اداره برق منطقهای شهرستان بندرلنگه درآمد و از جهت خدمت به مردم این شهرستان از هیچ کوشش دریغ ننمود و در زمانی که شبکه برق رسانی دچار نواقصاتی میگردید اولین کسی که با جدیت تمام به رفع آن میکوشید و در هر زمان از اوقات شبانه روز و در هر موقعیت جوی او بود و در همین ضمن چند بار دچار برق گرفتگی شد اما توکل او بر پروردگارش ناجی او بود و به دوستان میگفت مرگ در مسیر دیگر است.
با مردم بسیار خوش رفتار بود خود را خادم آنان میدانست و اکثرا در امور برق رسانی به او مراجعه میکردند و ایشان بدون هیچ چشم داشت مادی مشکلات آنان را برطرف میساخت و همچنان که در وصیت شفاهی خویش در آخرین اعزام بیان داشت؛ هیچگاه خود اسیر مادیات نگردید و دیگران را نیز به همین امر یعنی رهایی از اسارت مادی و سیر الیالله دعوت مینمود.
دیگر وصیت وی این بود: حامی انقلاب باشید و دست از اطاعت بیدریغ خود از رهبری را بر ندارید. یکی دیگر از خصایص ایشان همان طور که در ابتدای زندیگنامه بیان شد به گونهای تربیت یافت که محبت بیحد نسبت به اهلبیت و سادات در دلش پرتو افکند از این رو با شنیدن نام امام حسین(ع) در مجالس حسینی اشکش جاری میشد و در فراق یار اشک میریخت.
در پیروزی انقلاب اسلامی با شرکت مستمر در تظاهرات بر علیه رژیم منحوس پهلوی و نگاهبانی از دستاوردهای آن و شرکت در بسیج سهم بسزایی داشت، خود اقیانوس با عظمت انقلاب اسلامی موجی از امواج بیشمار آن بود که در پی خود امواجی به پا میکرد. اکثر معاشرین او مخصوصا همکارانش در عشق وافر او به شرکت در جهاد فی سبیل الله واقف بودند، بار دومی که به جبهه رفت در اثر بمب خوشهای دشمن مجروح شد و اشتیاق بیشتری به شهادت در دلش پدیدار گردید و قبل از اعزام سوم به زائرین ثامن الائمه علیابن موسیالرضا (ع) سفارش مینماید که ضمن اهداء سلام از ایشان بخواهید که از معبود خویش درخواست شهادت مرا بنماید.
در خاطرات جبهه، همرزمانش از او میگویند: نماز شب او در شبهای سرد زمستان در خط مقدم جبهه او را به فوز عظیم شهادت رساند و یکی دیگر از همسنگرانش میگوید: همیشه همرزمانش را فرزندان خویش میدانست و آنان نیز او را پدر میخواندند و یک تنه از برو بچههای گردان در هنگام صرف غذا پذیرائی میکرد و به هنگام نبرد با گلولههای آر پی جی و نارنجکهایش با رمز یا الله و یاد ائمه اطهار با دشمن مقابله مینمود.
او تمام وجود خویش را نثار راه درست نمود و در مرحله سوم عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه در 13 اسفند ماه سال 1365 در سن 52 سالگی به شهادت رسید.