روایت عروسیای که با کمک شهید برگزار شد
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «عیسی نبیزاده» چهارم دی ماه 1336، در شهرستان رودان چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله (فوت1357) كشاورز بود و مادرش بلقيس (فوت1380) نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. او نيز كشاورزی میكرد. سال 1359 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و پنج دختر شد. به عنوان فرمانده پايگاه بسيج فعاليت میكرد. چهاردهم بهمن ماه 1381، در روستای جغين شمالی زادگاهش توسط اشرار مسلح بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر او را در مسجد وليعصر همان روستا به خاک سپردند.
روایت عروسیای که با کمک شهید برگزار شد
در زمان بچگیام به یاد دارم زمانی که مدرسه بودم، بعد از اینکه مدرسه تعطیل شد، ایشان از من و دوستانم و تعدادی از بچههای محل درخواست کرد که برای شام به خانه ایشان برویم. با توجه به موقعیتی که ایشان داشتند، ما انتظار سفرهای رنگین با غذاهای متفاوتی را داشتیم اما هنگامی که سفره انداخته شد دیدیم که در سفره با نان و یک کاسه ماست از ما پذیرایی کردند که باور آن برای ما خیلی مشکل بوده و هست.
ایشان تا زمان شهادت هم این سادگی و اخلاص را حفظ کرد به گونهای که خانه ایشان تا چند وقت پیش نه دیوار و نه دَر داشت.
قبل از عروسیام، خدمت عمویم شهید نبیزاده رفتم و جهت برپایی مراسم عروسی از ایشان تقاضای کمک کردم و ایشان در جواب فرمود «عموجان با شرمندگی تو این موقعیت دستم تنگ است، اما تنها چیزی که دارم آبرویی پیش مردم است که میتوانم آن را برای کمک در مراسم عروسیت گرو بگذارم.»
ایشان با اعتمادی که پیش مردم داشتند، تعدادی کیسه برنج، چند حلب روغن و ... را برای این مراسم مُهَیا کردند. این کار عمویم کمک بزرگی به من و خانوادهام کرد تا این مراسم را برپا کنیم. اما شب عروسی خود ایشان در مراسم چند دقیقهای بیشتر حضور نداشتند. علت را سوال کردم و در جواب فرمودند «عموجان خیلی شرمندهام که دستم تنگ بود و نتونستم به طور مستقیم کمکت کنم»، هر چه به ایشان میگفتم که عموجان شما به اندازه خودتان کمک کردید و من از شما تشکر میکنم، اما همهی حرفش این بود و میگفت «عموجان شرمندهام».
همیشه آرزوی شهادت را داشتند. از حالات ایشان در مراسم دعای کمیل و دعاهای دیگر درسهای زیادی گرفتم.
دختر ایشان نقل میکرد که شهید قبل از خواب به خواندن سوره بقره، مُداوِمَت و اصرار داشتند.
(به نقل از برادرزاده شهید)
انتهای متن/