قسمت دوم خاطرات شهید «علی‌اکبر ابراهیمی»
سه‌شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۵۱
برادر شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» نقل می‌کند: «نگاهی به جمعیت کرد و گفت: جبهه به ما نیاز داره. نباید جا خالی کنیم. گفتم: این‌جا هم ول نمی‌کنی؟ گفت: در هر شرایط باید برای جبهه نیرو جمع کنیم. باید پابه‌پای امام حرکت کرد.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید علی‌اکبر ابراهیمی» بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۴۵ در شهرستان سرخه به دنیا آمد. پدرش حسینعلی و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۶۵ در مهران توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر، صورت و شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

باید پابه‌پای امام حرکت کرد

باید سالم برگردی

سومین آرپی‌جی را برایش بردم. نگاهی به من کرد و گفت: «تو دیگه نیا، من خودم می‌آم.»

گفتم: «چرا؟»

گفت: «اگه من شهید بشم اشکالی نداره، ولی تو تازه نامزد کردی و منتظرت هستن. باید سالم برگردی.»

(به نقل از هم‌رزم شهید، محمدرضا ابراهیمی)

بیشتر بخوانید: صبر داشته باش تا خدا باهات باشه

دیدار با خانواده شهدا

نزدیک سرخه بودیم. طبق عادت قبلی، نگاهی به علی‌اکبر کردم. مثل دفعات قبل، کاغذ و قلمی برداشت و مشغول نوشتن شد. گفتم: «وقتی کاغذ و قلم دست می‌گیری، می‌فهمیم که به سرخه نزدیک شدیم.»

گفت: «باید از همین‌جا برنامه‌ریزی کنیم.»

به سرخه که رسیدیم، بعد از پیاده شدن، بچه‌ها را سازماندهی کرد و گفت: «حالا بریم به چند تا از خانواده‌های شهدا سر بزنیم.»

(به نقل از برادر شهید، غلامرضا ابراهیمی)

پابه‌پای امام

‌می‌بایست به جبهه اعزام شود. من هم همراهی‌اش کردم. مثل دفعات پیش، زودتر رسیده بودیم. هنوز اتوبوس نیامده بود. جمعیت زیادی گرد آمده بودند؛ عده‌ای برای اعزام شدن و عده‌ای هم برای بدرقه.

نگاهی به جمعیت کرد و گفت: «جبهه به ما نیاز داره. نباید جا خالی کنیم. خصوصاً که امام تکلیف کرده به جبهه بریم.»

بعد از تمام شدن صحبت‌هایش گفتم: «این‌جا هم ول نمی‌کنی؟»

گفت: «در هر شرایط باید برای جبهه نیرو جمع کنیم.»

همیشه می‌گفت: «باید پابه‌پای امام حرکت کرد. باید در همه صحنه‌ها حضور داشت.»

(به نقل از برادر شهید، غلامرضا ابراهیمی)

می‌روم تا شهید بشوم

هر وقت از جبهه می‌آمد و می‌خواست دوباره برگردد، پدر می‌گفت: «بسه، دیگه نرو! تا کی می‌خوای بری؟»

می‌گفت: «پدرجان! این‌قدر باید برم تا شهید بشم.»

(به نقل از خواهر شهید، کوکب ابراهیمی)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده