خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»
يکشنبه, ۰۶ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۰۲
همرزم شهید تعریف می‌کند: سپاه برای اعزام به جبهه درخواست نیاز کرده بود. امام فرموده بودند؛ هر کس توانش را دارد و می‌تواند، به جبهه برود. سید عزمش را جزم کرده بود برود، اما ما اصرار داشتیم بماند، اگر او می‌رفت، تکلیف پایگاه‌مان چی می‌شد.

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «سید عبدالحسین عمرانی» نهم شهريور 1335، در شهرستان ميناب به دنيا آمد. پدرش سيدمحمد، كارمند بود و مادرش كاظميه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. سال 1358 ازدواج كرد و صاحب يک پسر و سه دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست‌ و يكم بهمن ماه 1364، در اروندكنار آبادان بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

ال

شهید با عزم راسخ، راهی جبهه شد تا به ندای امام لبیک بگوید

سپاه برای اعزام به جبهه درخواست نیاز کرده بود.

امام فرموده بودند؛ هر کس توانش را دارد و می‌تواند، به جبهه برود.

سید عزمش را جزم کرده بود برود، اما ما اصرار داشتیم بماند، اگر او می‌رفت، تکلیف پایگاه‌مان چی می‌شد؟

هر چه برایش صغری و کبری چیدیم بی‌فایده بود، حرف خودش را می‌زد، می‌گفت؛ باید بروم تکلیف است، امام دستور داده.

وقتی دیدیم حریفش نمی‌شویم گفتیم؛ ما هم می‌آییم. عبدالصمدی هم با من موافق بود.

فردای آن روز قضیه را با مسئول اداره در میان گذاشتم، قبول نکرد. دلیل آوردم تا قانع بشود، اما او هم چنته‌اش از حرف‌های دهن پر کن و اصطلاحات شیک خالی نبود. هر چه می‌گفتم زود جوابی توی کاسه‌ام می‌گذاشت، ناامید نشدم، آن قدر زور زدم تا راضی‌اش کردم. از خوشحالی توی پوستم نمی‌گنجیدم. می‌خواستم پرواز کنم.

به سید عبدالحسین که گفتم بر خلاف تصورم ذوق نکرد و گفت؛ شما نیایید.

چرا آقا سید! مگر ما دست و پا گیریم؟

لبخندی زد و گفت؛ نه منظورم این نبود، پایگاه نباید درش بسته باشد. بعد با آرامش حرف‌هایش را زد و متقاعدمان کرد.

فردای آن روز جلو پایگاه جمع شدیم تا بدرقه‌اش کنیم. بیشتر دوستان آمده بودند. سید می‌خواست با سپاهیان حضرت محمد(ص) برود. از سید خواستیم برایمان صحبت کند، قبول کرد و پشت تریبون رفت، صدایش را صاف کرد و گفت؛ مسئولین بی‌توجه به خون شهدا نباشند و...

آن روز سید از معضلات اجتماعی برایمان حرف زد؛ از انقلاب، جنگ و امام. حرف‌هایش که تمام شد با همه روبوسی کرد و رفت.

(به نقل از همرزم شهید، عیسی ذاکری)

انتهای پیام/

ال

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده