ما بچههای ثارالله هستیم
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «سید عبدالحسین عمرانی» نهم شهريور 1335، در شهرستان ميناب به دنيا آمد. پدرش سيدمحمد، كارمند بود و مادرش كاظميه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. سال 1358 ازدواج كرد و صاحب يک پسر و سه دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و يكم بهمن ماه 1364، در اروندكنار آبادان بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
ما بچههای ثارالله هستیم
نزدیک دروازهی فاو ایستادیم، برای پاک سازی آمده بودیم. عکس بزرگی از صدام ورودی شهر نصب شده بود. با اسلحهی کلاشینکف چشمهای صدام را نشانه میگرفتیم.
مدتی در فاو ماندیم و همه جا را پاک سازی کردیم. کارمان که تمام شد به خور عبدالله رفتیم. بعثیها از ترس به باتلاق زده بودند تا فرار کنند، باتلاق گورشان شده بود، تعداد زیادی توی لجن و گل و لای فرو رفته بودند و فریاد میزدند و کمک میخواستند. عدهای را باتلاق خفه کرده بود مثل سربازهای فرعون که توی نیل غرق شدند. بچهها گفتند: «تیراندازی نکنیم، خودشان به مرگ فجیعی دارند به جهنم میروند.»
از خور عبدالله رفتیم به سمت بندر امالقصر، بین راه به کانالی رسیدیم که بعثیها غافلگیرمان کردند. بعثیها بیرحمانه همه را درو میکردند.
لشکر بیست و پنج کربلا از طرف دیگری میآمد، نمیدانم چه حکمتی بود که ما را با بعثیها اشتباه گرفتند و به شدت آتش ریختند. مانده بودیم کدام طرف در برویم، آن طرف بعثیهای بیرحم و این طرف لشکر بیست و پنج با غیرت و غیور کربلا. لای منگنه گیر کرده بودیم و راه پس و پیش نداشتیم. خدا خیرش بدهد یکی از بچهها شهامت به خرج داد و با پرچم لشکر ثارالله روی خاکریز رفت و داد زد: «تیراندازی نکنید ما خودی هستیم، ما بچههای ثارالله هستیم.»
پرچم لاالهالاالله دیگری که بلند شد، دیگر تیراندازی نکردند. جلوتر که آمدند ما را شناختند، بعد از سلام و علیک و خوش و بش و گلهگذاری همان جا ماندیم و خط پدافندی تشکیل دادیم.
(به نقل از همرزم شهید، عیسی ذاکری)