خاطره‌‌ای از شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی»
سه‌شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۸:۳۳
مادر شهید تعریف می‌کند: عبدالمجید هر وقت از مرخصی می‌آمد برای همه کتاب احکام می‌آورد، به معنویت خیلی اهمیت می‌داد. از جبهه که برمی‌گشت زیر کولر آبی نمی‌خوابید، حصیری می‌انداخت توی حیاط و استراحت می‌کرد. می‌گفت؛ دوستانم زیر تیر و ترکش و آتش هستند آن وقت من زیر کولر بخوابم؟

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی» يكم ارديبهشت 1346، در شهرستان بندرعباس ديده به جهان گشود. پدرش غلام و مادرش سكينه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت. سپس به فراگيری علوم دينی در حوزه علميه پرداخت. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت . هجدهم تير ماه 1365، با سمت تخريب‌چی در قلاويزان هنگام بازگشايی خط بر اثر انفجار مين و اصابت تركش آن و قطع دست و پا، شهيد شد. پيكر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند. او را عباس نيز می‌ناميدند.

بی

شهید طلبه‌ای که معنویت را با خود به خانه می‌آورد

شب جمعه‌ای از بهشت زهرا(س) به خانه برگشتم، مجید نبود، وقتی آمد، فهمیدم که مثل همیشه رفته خانه‌ی شهید محمد رضایی. گفتم؛ چرا بچه‌ی مردم را با خودت به گلزار شهدا می‌بری؟ گفت؛ تا یاد بگیرد اگر من شهید شدم و اینجا خوابیدم، او هم بیاید. با ناراحتی گفتم؛ این حرف‌ها را نزن، دلم را کباب نکن. می‌خندید و می‌گفت؛ آخرش کباب می‌شود. یا گروهک‌های ضد انقلاب مرا می‌کشند، یا در جنگ کشته می‌شوم.

حرف زدن با عبدالمجید که اهل استدلال و منطق بود فایده‌ای نداشت، برای همین ادامه ندادم.

از جبهه که برمی‌گشت زیر کولر آبی نمی‌خوابید، حصیری می‌انداخت توی حیاط و استراحت می‌کرد. گفتم؛ چرا نمی‌آیی زیر کولر؟ می‌گفت؛ دوستانم زیر تیر و ترکش و آتش هستند آن وقت من زیر کولر بخوابم؟ مجید دلش برای همه می‌سوخت.

عبدالمجید و خواهرش رقیه، خیلی با هم عیاق بودند. همدیگر را خیلی دوست داشتند، رقیه تربیت معلم شهید رجایی تهران درس می‌خواند و عبدالمجید هم طلبه قم بود. یک بار که عبدالمجید از جبهه برگشت، خواهرش به او مفاتیح هدیه داد. خود عبدالمجید هم که مرخصی می‌آمد برای همه کتاب احکام می‌آورد، به معنویت خیلی اهمیت می‌داد.

(به نقل از مادر شهید، سکینه زمانی)

بی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده