خاطره‌‌ای از شهید «خانعلی ملایی سیروئی»
سه‌شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۱۳
فرزند شهید تعریف می‌کند: پدرم بسیار پایبند نماز و روزه بود. همیشه قرآن می‌خواند و دستانش برای دعا رو به آسمان بلند می‌شد. تا جایی که سنم اجازه می‌دهد و پدر را به خاطر دارم، همیشه او را مردی باایمان و مهربان شناخته‌ام.

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «خانعلی ملایی سیروئی» دهم بهمن ماه 1326، در روستای سيروئيه از توابع شهرستان حاجی‌آباد چشم به جهان گشود. پدرش رجبعلی، كشاورز بود و مادرش قدم‌خير نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. كارگر شركت ملی گاز بود. سال 1346 ازدواج كرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. دوم اسفند ماه 1365، در بندرعباس توسط گروه‌های ضدانقلاب بر اثر انفجار بمب جاسازی شده در كپسول گاز به شهادت رسيد. مزار او در زادگاهش واقع است.

ظط

شهیدی که با قرآن مأنوس بود و با شهادت ماندگار شد

پدرم بسیار پایبند نماز و روزه بود. همیشه قرآن می‌خواند و دستانش برای دعا رو به آسمان بلند می‌شد. به من، مادر، خواهر و برادرهایم علاقه زیادی داشت و بیشتر وقتش را با ما می‌گذراند. برای دیدار دوستان و آشنایان زمان مشخصی تعیین می‌کرد و بیشتر اوقات به دیدن اقوام می‌رفت. خوب یادم هست که حتی دو روز قبل از شهادتش، همراه مادر و خواهر کوچکم به دیدن عمو و خاله‌ام رفت و از آنها دلجویی کرد. پدرم مردی بسیار مهربان و مردم‌دوست بود.

تا جایی که سنم اجازه می‌دهد و پدر را به خاطر دارم، همیشه او را مردی باایمان و مهربان شناخته‌ام. آن روز، طبق معمول از مدرسه به خانه برمی‌گشتم که دیدم جمعیت زیادی مقابل درِ خانه‌مان تجمع کرده‌اند. تمام مسیر کوچه تا خانه را یک‌ نفس دویدم.

از داخل خانه صدای گریه و زاری می‌آمد. یکی از همسایه‌ها مرا به گوشه‌ای برد و گفت: «حمید، پدرت زخمی شده و در بیمارستان بستری است، نگران نباش، حالش خوب می‌شود.» اما حرف‌هایش با صدای شیون و گریه‌ای که از خانه می‌آمد، هم‌خوانی نداشت. مطمئن شدم اتفاق بدی افتاده است.

به خانه عمویم رفتم. ساعت ۸ شب، پیکر پدرم را آوردند و ما همگی به روستای سیروئیه، خانه پدربزرگم رفتیم. ساعت ۱۱ شب، پدر را غسل دادیم و به خاک سپردیم. در آن لحظات، مات و مبهوت فقط نظاره‌گر رفتنش بودم... روحش شاد و یادش گرامی باد.

(به نقل از فرزند شهید، حمید ملایی)

ظط

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده