پدرم هنگام جنگ، در پالایشگاه ماند تا شهر خالی نماند
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید بختیار شهریاری کوتک دوم تير ماه 1315، در روستای كوتک تابعه شهرستان كهنوج به دنيا آمد. پدرش علی، مغازهدار بود و مادرش مريم نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. كارگر شركت نفت بود. سال 1337 ازدواج كرد و صاحب سه پسر و پنج دختر شد. بيست و سوم بهمن 1362، در بمباران هوايی پالايشگاه نفت آبادان بر اثر اصابت تركش بمب به گردن و پا، شهيد شد. مزارش در گلزار شهدای همان شهرستان واقع است.
فرزند این شهید والامقام در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد اظهار داشت: پدرم اعتقاد داشت نباید شهر را خالی کرد، باید ماند و از شهر دفاع کرد تا به دست دشمن نیفتد، اعتقاد داشت یک نفر هم، یک نفر است و باید ماند و همراه برادران بسیجی و سپاهی از شهر دفاع کرد.
پدرم خیلی زحمتکش بود
این فرزند شهید بیان کرد: «بارزترین صفت پدرم، مهربانی، صبور بودن و ایمان راسخش به خدا و اسلام بود، همیشه نمازش را سروقت میخواند، همیشه قرآن میخواند و هنگامی که قرآن را تلاوت میکرد صدای دلنشینی داشت، پدرم خیلی زحمتکش بود و اخلاقش به گونهای بود که هیچ کس از دستش دلخور نمیشد، هنوز هم بعد از سالها همه از خوب بودن و صداقتش یاد میکنند.
من و خواهران و برادرانم هر موقع کوچکترین درد و دلی داشتیم، راحت آن را با پدرمان عنوان میکردیم. از این ترسی نداشتیم که بخواهد با ما برخوردی کند و ما از گفتنمان پشیمان شویم، پای درد و دلمان مینشست و به حرفمان گوش میکرد، آرام بودن و سادگی پدرم در ذهنم حک شده، مثل یک چیزی که انگار به یادگار مانده است.»
باید همراه برادران بسیجی و سپاهی از شهر دفاع کنم
وی با نقل نحوه شهادت پدرش بیان کرد: «زمانی که جنگ شد، پدرم جزء افرادی بود که حاضر به ترک شهر نشد و علیرغم اینکه خانواده و دوستانش میگفتند که از شهر خارج شود اعتقاد داشت که یک نفر هم یک نفر است و باید با برادران بسیجی و سپاهی همراه شد و از شهر دفاع کرد، برای همین از شهر خارج نشد و روحیه وطن پرستیاش را حفظ کرد.
پدرم کارگر شرکت نفت بود و یک روز که داشت از محل کارش بر میگشت، اوج بمباران بود و عراقیها میآمدند و شهر آبادان را بمباران میکردند، با عجله به سمت خانه میآمد که ترکش خمپاره کاتیوشا به پا و شاهرگ گردنش اصابت میکند و در مسیر بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل میگردد.»
باور خبر شهادت پدرم خیلی برام سخت بود
وی افزود: «زمانی که پدرم شهید شد 9 ساله بودم و خیلی باورش برایم سخت بود، چون سنم کم بود و نمیتوانستم مرگ پدرم را قبول کنم، تا ماهها انتظار داشتم خبر شهادت پدرم دروغ باشد و پیشمان برگردد، حتی تا سالگرد پدرم لباس مشکیام را در نیاوردم، یک جوری شده بود که اطرافیان میگفتند شهادت پدرش خیلی روی او اثر گذاشته و از خود بی خود شده، طوری که انگار خودش را فراموش کرده است. یک حالت انتظار داشتم، الان بعد از سالها که یادش میافتم اشکم جاری میشود، جوری که نمیتوانم جلوی اشکم را بگیرم.
حال و هوای خانواده خیلی دلگیر بود، چون مرگ یک شخص عزیز خیلی سخت است و برای هر فرزندی بدترین غم، غم از دست دادن پدر است و تحملش برایمان خیلی سخت و سنگین بود چون ما سن کمی داشتیم، مادرمان جوان بود و خیلی سختی کشید تا بزرگ شدیم، برای ما از دست دادن پدر و یتیم شدن خیلی سخت بود و ما در این مسیر خیلی مشکلات را تحمل کردیم.»
همیشه فکر میکردیم که یک روزی این جنگ تمام میشود
این فرزند شهید گفت: «من بچه بودم و زیاد درکی از اوضاع نداشتم اما طبیعتا برای بزرگترها خیلی سخت بود که بخواهند شهر و دیارشان را ترک کنند، به همان نسبت هم ما این اتفاقات را با اینکه کوچک بودیم میدیدیم اما فکر نمیکردیم جنگ 8 سال طول بکشد و ما برای همیشه از شهر و دیارمان دور شویم.
آن لحظهای که جنگ شد، فکرمان به جایی نمیرسید که کجا برویم، بندرعباس که یک شهر جنوبی مثل آبادان بود را برای زندگی انتخاب کردیم اما همیشه فکر میکردیم که یک روزی این جنگ تمام میشود و ما به آبادان برمیگردیم اما ماندنمان دائمی شد.»
همیشه از خواندن نامههایش لذت میبردیم
وی با نقل خاطرهای از نامههای شهید بیان کرد: «مرتب برایمان نامه میفرستاد، پدرم از معلمهای مکتبخانه بود نامههایی را که مینوشت تکه کلامهای زیبایی داشت، همیشه از خواندن نامههایش لذت میبردیم.
تو نامههایش به تک تکمان سفارش میکرد درسمان را خوب بخوانیم که انشاالله فرد مفیدی برای جامعه باشیم، به ما که دختر بودیم میگفت نمازمان را سر موقع بخوانیم و حجابمان را رعایت کنیم، پیرو خط امام باشیم و ارزشهای انقلاب را نادیده نگیریم.»
وی در پایان گفت: «پیرو راه شهدا باشیم و از اسلام ناب محمدی اطاعت و پیروی کنیم، ارزشهای انقلاب را حفظ کنیم و نگذاریم خون شهدا پایمال شود، با آن اهدافی که شهدا داشتند همراه و هم صدا شویم تا بتوانیم ادامه دهنده راهشان باشیم. از مسئولان میخواهم نگذارند خون شهدا پایمال شود و یادشان باشد که چه جوانهایی از زندگیشان گذشتند و در این راه به شهادت رسیدند چون شهدا به هدفشان که دفاع از میهن و مردمشان بود فکر کردند و جانشان را در کف دستشان گذاشتند. مسئولان باید به مردم رسیدگی کنند و مردم را فراموش نکنند چون از دل همین مردم بیرون آمدهاند.»