خاطره‌‌ای از شهید «عیسی بهرامی سعادت‌آبادی»
سه‌شنبه, ۰۸ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۳۶
فرزند شهید تعریف می‌کند: «همیشه برایمان شیرینی و سوغاتی می‌آورد. راستش نمی‌دانم کدام یک از خاطراتم را بگویم، در دل من پر از خاطره است. خاطراتی که از پدری همچون او دارم. پدری که برای من مانند فرشته بود...»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «عیسی بهرامی سعادت‌آبادی» بيستم دي 1332، در شهرستان آبادان چشم به جهان گشود. پدرش فرج‌الله، كارگري مي‌كرد و مادرش شوكت نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. كارمند شيلات بود. سال 1356 ازدواج كرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. ششم خرداد 1365، با سمت معاون فرمانده گردان در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي شهرستان بندرعباس واقع است.

پدرم مثل فرشته‌ها بود

پدرم مانند فرشته بود

یادم می‌آید همیشه وقتی که پدرم از جبهه برمی‌گشت شب بود و بیشتر وقت‌ها اولین نفر سراغ من می‌آمد. بالای سرم می‌آمد، من را تکان می‌داد و می‌گفت: «شکوفه بابا من آمدم»، با صدای پدرم از خواب بیدار می‌شدم و با دیدن او بسیار خوشحال می‌شدم. در آن لحظه من را در آغوش می‌گرفت و سرم را نوازش می‌کرد و بعد پیش خواهر و برادرانم می‌رفت.

بعد از اینکه من را بغل می‌کرد سراغ ساکش می‌رفتم، همیشه برایمان شیرینی و سوغاتی می‌آورد. راستش نمی‌دانم کدام یک از خاطراتم را بگویم، در دل من پر از خاطره است. خاطراتی که از پدری همچون او دارم. پدری که برای من مانند فرشته بود.

از دست دادن او برای من مانند از دست دادن یک زندگی بود. راستش را بخواهید در آن موقع هیچکش را نمی‌شناختم که به اندازه پدرم دوستش داشته باشم و برای همین بود که یک عقده عجیبی در دلم افتاده است. هرگاه که تنها می‌شوم با خاطرات او زندگی می‌کنم و با خاطراتش آرامش خاطر پیدا می‌کنم و گریه می‌کنم.

مادرم می‌گوید من مثل پدرم هستم و واقعا این درست است چون از لحاظ شباهت حتی اخلاقی مانند پدرم هستم.

مادرم می‌گوید گاهی وقت‌ها پدرم هرگاه دلش تنگ می‌شد و ناراحت بود بیشتر گریه می‌کرد و این خصوصیت را من در خودم دیده‌ام و هرگاه گریه می‌کنم کنترلم را از دست می‌دهم.

من هیچگاه ناراحیتم را بروز نمی‌دهم و همیشه می‌خندم اما هیچکش نمی‌داند در دل من چه غم بزرگی نهفته است، غم از دست دادن پدر.

راستش هر چه خداحافظی می‌کنم باز هم نمی‌توانم تمام کنم. این قلم هم مثل اینکه غم دل من را فهمیده است و می‌خواهد هر لحظه بنویسد و یک لحظه هم استراحت نمی‌کند ولی این بار دیگر خداحافظی اصلی است، خداحافظ پدر.

(به نقل از فرزند شهید)

انتهای متن/

پدرم مثل فرشته‌ها بود

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده