نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شفاهی همسران شهدا
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حیدر کرامتی» می‌گوید: «اخلاق خوبی داشت، سرش تو زندگی خودش بود. یک سال از ازدواجمان می‌گذشت که به سربازی اعزام شد. محل سربازی‌اش گیلان غرب بود و همان ‌جا به شهادت رسید. علاقه زیادی به خدمت سربازی و جبهه داشت.»
کد خبر: ۵۵۲۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جهانگیر سالاری» می‌گوید: «اخلاق همسرم خیلی خوب بود، مرتب به مسجد می‌رفت و قرآن می‌خواند. آدم خوبی بود برای همین با شهید ازدواج کردم. اگر چیزی می‌گرفت، می‌گفت اول به فقیر بده بعد به بچه‌هایمان بده بخورند. در مورد نحوه شهادتش نیز گفته‌اند؛ هلیکوپتر به کوه برخورد کرده و یا سقوط کرده است، درنهایت من نفهمیدم شهید دقیقا به چه شکلی به شهادت رسید، فقط می‌دانم که هلیکوپترش دچار انفجار شد.»
کد خبر: ۵۵۲۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید مدافع وطن احمدی گفت: دلتنگی خانواده‌های شهدا امری غیرقابل وصف است که با هیچ چیز تسکین نمی‌یابد.
کد خبر: ۵۵۱۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جمعه بذرافشان خیرآباد» می‌گوید: «یک سالی می‌شد که اسمش رو نوشته بود اما رئیسش نمی‌گذاشت بره، چون علاوه‌بر دو تا بچه شیرخوار یکی هم تو شکمم داشتم، تا اینکه سال بعدش مجبور شدن بفرستنش. می‌گفت اگر برنگشتم مواظب بچه‌ها باش. برای ده روز به مرخصی اومد و روز نهم برگشت. از طرف اداره‌اش در بندرعباس تماس گرفتند که شهید بذرافشان شهید شده است، ترکش به شکم و شانه‌اش خورده بود. بعضی شب‌ها خوابش را می‌بینم، میگه علت ناراحتی‌ت چیه، میگم ناراحت نیستم، بعد می‌بینم بالای سرم نشسته.»
کد خبر: ۵۵۱۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «اکبر حسینی‌پور» می‌گوید: «اگر می‌دید بچه‌ای سرپرست ندارد، آن را می‌آورد و به سرپرستی می‌گرفت، سه نفرشان را به سرپرستی گرفت تا بزرگ شدن و دیپلم‌شان را گرفتند و رفتند. وقتی مهمان برایمان می‌آمد کمکم می‌کرد، نمی‌گذاشت لباسش را من بشورم، می‌گفت تو بچه کوچیک داری.»
کد خبر: ۵۵۱۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۹

گفتگوی تصویری با همسر شهید«حمید گلزارمنش»
«توران فانوس صفری»، می‌گوید: همسرم جانباز 70 درصد نخاعی بود قبل از شهادتش هیأتی را برپا کرد دائم ذکر «یاحسین»، «یا زینب» و «یا زهرا (س)» را بر لب داشت.
کد خبر: ۵۵۱۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «دادخدا بهرام‌شاهی» می‌گوید: «دو روز به خدمتش مانده بود که ازدواج کردیم و عازم جبهه شد. آدم کم حرفی بود، خیلی به خانواده احترام می‌گذاشت. نامه نوشته بود که می‌خواهد به مرخصی بیاید و من منتظرش بودم که خبر شهادتش را آوردند.»
کد خبر: ۵۵۱۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین کهوری‌زیارتی» می‌گوید: «شهید از همان بچه‌گی نماز خوان و اهل روزه گرفتن بود. یک روز لباس سفید پوشید و اومد پیشم، لباسش خونی بود، همه گفتند تیر خوردی؟ گفت نه یک نفر را به بیمارستان رساندم. بار اول که به جبهه رفت، به دستش ترکش خورد، بعد از اینکه دستش خوب شد دوباره به جبهه رفت و این دفعه ترکش به سینه‌اش خورد.»
کد خبر: ۵۵۱۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین پورمحمود» می‌گوید: «بعد از به دنیا آمدن دخترم به شهر دبی رفت، بخاطر جنگ برگشت تا از ایران دفاع کند، یازده ماه که گذشت برای یک دوره سه ماهه به کرمان رفت و بعد به جبهه مریوان کردستان اعزام شد. موقعی که می‌خواست به جبهه برود، بغضی تو گلویم داشتم اما مانع نشدم، به خودم گفتم چرا بهش نگفتم که باردار هستم. بعد از نبودنش خیلی سختی کشیدم، باز هم افتخار می‌کنم که در این امتحان الهی سربلند شدم.»
کد خبر: ۵۵۱۵۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جواد فدویان» می‌گوید: «اخلاق و رفتار خوبش و احترامی که به پدر و مادر داشت باعث شد که من به او علاقه پیدا کنم، در عملیات دهلران شهید شد، زمانی که به جبهه رفتن و تا زمانی که برگشت به مرخصی نیامد، یک بار خواب شهید را دیدم، خیلی به فکر پسرش بود، می‌گفت مواظب پسرمان باش و از او حمایت کن.»
کد خبر: ۵۵۱۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جمشید کمال‌پور» می‌گوید: «شهید پسر عموم بود، مرد خیلی خوبی بود، با کوچک و بزرگ مانند خودشان رفتار می‌کرد، گفت لایق نیستم اما شاید شهید شوم، بهش گفتم تو 9 بچه داری این‌ها را چه می‌کنی، گفت خدا نان‌شان را می‌دهد، همیشه خوابش را می‌بینم.»
کد خبر: ۵۵۱۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «اردلان محمدی مزرعه‌» می‌گوید: «در جزیره لارک خدمت می‌کرد، وقتی شهید از مرخصی می‌آمد از خاطرات سربازیش تعریف می‌کرد و می‌گفت خیلی سختی می‌کشند، همسر خیلی خوبی بود، بعضی وقت‌ها شهید را در خواب می‌بینم.»
کد خبر: ۵۵۰۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۷

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «احمد رنجبری» می‌گوید: «مرد شریفی بود، تو دوران نامزدی بودیم که شهید گفت؛ انشاالله برم جبهه و وقتی که از جبهه برگشتم با هم ازدواج می‌کنیم، کاش می‌توانستم با شهید بیشتر صحبت کنم.»
کد خبر: ۵۵۰۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۱

گفتگوی تصویری با همسر شهید «علی سپهری کهریزی»
«بانو سپهری کهریزی» می‌گوید: «یک روز شهید برگشت و گفت؛ من می‌خواهم به جبهه بروم که در جواب به او گفتم؛ شما که همیشه آماده باش هستی.» علی حاضر نبود خاک وطن را در خطر ببیند و همیشه برای جنگیدن با دشمن حاضر بود.
کد خبر: ۵۵۰۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۵

«مهوش امیری پریا» همسر شهید«بخشعلی حیدری»، می گوید: شهید به عملیات کربلای 9 اعزام می شود که سه روز به محاصره دشمن در می آیند همین که دشمن حمله می کند یک ترکش به تانک و بعد مستقیم به قلب همسرم اصابت و ایشان را به شهادت می رساند.
کد خبر: ۵۴۴۷۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۶

همسر شهید «نعمت الله رحمانی» می‌گوید: «شهید در منزل می گفت اگر ما به جنگ با دشمن نرویم چه کسی باید از کشور محافظت کند، آخرین باری که می‌خواست راهی منطقه شود دخترمان را زیاد بوسید انگار می‌خواست دیگر برنگردد که همین طور هم شد.»
کد خبر: ۵۴۳۶۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۸

روایتی شنیدنی از همسر شهید «مجید عبدالملکی»؛
همسر شهید «مجید عبدالملکی»، در بیان خاطرات می گوید: شهید عاشق شهادت بود دائماً سفارش می کرد برایم دعا کنید شهید شوم که من هم در مقابل می گفتم امیدوارم که همیشه سالم باشی اسلام به شما نیاز دارد تا اینکه از دوستانش شنیدم برای حضور در خط مقدم 14 هزار صلوات نذر کرده است .
کد خبر: ۵۴۲۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴

گفتگوی تصویری با همسر شهید «کیانوش کرمی»؛
همسر شهید «کیانوش کرمی»، در بخشی از خاطراتش می گوید: وقتی تلفنی با شهید صحبت می کردیم و از جبهه از او سوال می کردیم جواب می داد حال و هوای اینجا قابل تفسیر نیست انگار خداوند شهید را صدا زده بود.
کد خبر: ۵۴۲۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹

همسر شهید «حسینعلی صارمی مقدم»، در بیان خاطراتی می گوید: همسرم یک روز برایمان تعریف کرد که در خط مقدم بودم داشتم مسیری را طی می کردم، به یکباره یکی از گام هایم را روی زمین گذاشتم که از پشت صدای دخترمان را شنیدم که می گفت بابا نرو، آرام پایم را عقب کشیدم و زیر پایم یک مین بود.
کد خبر: ۵۴۲۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳

گفتگوی تصویری با همسر شهید«مرتضی مکفی»؛
همسر شهید« مرتضی مکفی»، در بیان خاطراتی می گوید: شهید در عملیات میمک به شهادت رسید پیکر شهید را به ما تحویل نداده بودند برای دیدنش خیلی انتظار کشیدیم تا اینکه یک شب نزدیک به اذان صبح به خوابم آمد و من گفتم اع این تویی مرتضی در جواب گفت: بله. که بعد از آن پیکر همسرم را به ما تحویل دادند.
کد خبر: ۵۴۲۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۸