تاریخ شفاهی جانبازان

آخرین اخبار:
تاریخ شفاهی جانبازان
گفت و گوی تصویری با جانباز ۴۵ درصد «نجفعلی عسگری»

راننده‌ای وفادار در قلب جبهه‌ها

جانباز «نجفعلی عسگری»، راننده فرماندهان شهید با صبر و ایثار در سخت‌ترین شرایط جنگ خدمت کرد و هرگز پشیمان نشد.
گفت و گوی تصویری با آزاده و جانباز «عبداله فیروز آبادی»

در بیابان دشمن، با ایمان و شجاعت مقاومت کردیم

«عبداله فیروز آبادی» روایت می‌کند: اسارت و سه روز بی‌آبی و گرسنگی ما را نترساند، ایستادگی کردیم و تلاش کردیم زنده بمانیم.»

جانبازی که استراحت را به جبهه ترجیح داد

جانباز «قدرت‌اله پارسی‌مهر» بعد از دو بار مجروحیت در دفاع مقدس، از بیمارستان فرار کرد و دوباره به خط بازگشت. او خاطرات شلمچه و جزیره مجنون را روایت می‌کند و تأکید دارد: «ارزش واقعی ما در خدمت به کشور است، نه در ایمنی و آسایش جسمی.»
روایت جانباز «بهرام انصاری» از جبهه و مجروحیت

مدال طلایی که نصیبم نشد

جانباز «بهرام انصاری»، از نیرو‌های آموزش‌دیده گارد که با آغاز انقلاب راهی جبهه شد، در روایتی صریح از حضور در گیلانغرب، سردشت و عملیات‌های کربلای چهار و پنج می‌گوید؛ رزمنده‌ای که پنج مدال نقره گرفت، اما به آرزوی شهادت نرسید.
گفت و گوی تصویری با جانباز «مردان نظری محبوب»

جنگ و مجروحیت، بخشی از زندگی من شد

جانباز «مردان نظری محبوب» می‌گوید: مجروحیت‌ها ثبت شده یا نشده، اما آنچه برای من مهم بود، ادامه خدمت و ایستادگی در کنار همرزمانم بود.
گفت‌و‌گو با جانباز و آزاده «ابوالقاسم آذرمی»

ما ۲۲ نفر بودیم؛ گروهی که عراقی‌ها برای شکنجه انتخاب کردند

از میان بیش از هزار و دویست اسیر، تنها ۲۲ نفر را برای سخت‌ترین شکنجه‌ها جدا کردند؛ ابوالقاسم آذرمی یکی از همین ۲۲ نفر بود. او روایت می‌کند که چگونه مسیرش از رمادیه به موصل سه ختم شد؛ جایی که فشار، تهدید و آزار، بخشی از زندگی روزانه اسرا بود، اما ایمان و همدلی، آنها را زنده نگه داشت.

کلیپ/ بسیج، هدیه خداوند به ملت ایران

«حاج حسن معینیان» در این کلیپ می‌گوید: «تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقینا از الطاف و برکات جلیه خداوند متعال بود که به انقلاب اسلامی و ملت عزیز ایران ارزانی شد.»

بیست متر سقوط، سه تیر و یک معجزه؛ روایت جانباز «سید حجت اله زمانی» از خط مقدم

در دل آتش و خون، نوجوانی ۱۶‌ساله با شجاعتی بی‌نظیر جان یک همرزم زخمی را نجات داد. روایت «حجت‌اله زمانی» از روزی که سقوط، تیر و انفجار هم نتوانست او و دوستانش را از مسیر نجات دور کند.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمد نظری»

مرصاد نصیبم نشد اما تقدیر، شهادت دوستانم را رقم زد

جانباز «محمد نظری» از روز‌های تلخ و پرافتخار دفاع مقدس می‌گوید: قرار بود برای عملیات مرصاد اعزام شویم، اما خودروی ما در جاده هراز دچار سانحه شد. هشت نفر از دوستانم به شهادت رسیدند و من نیز به‌شدت مجروح شدم.
گفت و گوی تصویری با «خرامان کشکولی»، جانباز و مادر شهید «پرستو رحیمی»

روز عاشورا پرستویم پر کشید

«خرامان کشکولی»، جانباز و مادر شهید «پرستو رحیمی»، از روزی می‌گوید که در بمباران هوایی کرمانشاه، دخترش را از دست داد و خود و خانواده‌اش مجروح شدند؛ روزی که عاشورا بود و آسمان پر از آتش و فریاد.
روایت جانباز کرمانشاهی «ستاره مرادیان» از بمباران سال ۱۳۶۴

روز قدس، روز شهادت فرزندم بود

در روز جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۶۴، هم‌زمان با راهپیمایی روز جهانی قدس، بمباران هوایی دشمن بعثی بر آسمان کرمانشاه فرود آمد. ستاره مرادیان، جانباز و مادر شهید، در این حادثه مجروح و نوزاد نه‌ماهه‌اش به شهادت می‌رسد در ادامه این روایت را می‌شنوید.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد «سید فیض اله حسینی»

در کمین دموکرات‌ها پایم را جا گذاشتم، اما وطنم را نه

«سید فیض‌اله حسینی»، جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس، از روز‌هایی می‌گوید که برای حفظ امنیت مردم به دل خطر زد و در کمینی از پیش طراحی‌شده، پای خود را از دست داد. اما به گفته خودش، "هر چه بود، ارزشش را داشت... "
گفت‌و‌گو با جانباز ۳۰ درصد «علی‌اکبر آب‌متین»؛

از ترکش تنگه چزابه تا بازگشت به زندگی

«علی اکبر آب متین» می‌گوید: ترکش به آرنجم خورد، به خانواده‌ام اطلاع داده بودند که ترکش به من برخورد کرده است. چون خبر را از طریق بنیاد شهید داده بودند، خانواده فکر کرده بودند که شهید شده‌ام. اما خداوند دوباره به من فرصت داد که زندگی کنم.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد «ملک علی رحمانی»؛

ترکش به بدنم نشست و روده هایم را بیرون ریخت

من «ملک علی رحمانی»، سال ۱۳۶۶ در چنگوله نگهبانی می‌دادم که ترکش آمد و مرا زمین‌گیر کرد. از آن روز، خیلی چیز‌ها تغییر کرد.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد «مظفر سلیمانی»

۱۴ ساله بودم و به عشق امام خمینی و وطن به جبهه رفتم

«مظفر سلیمانی» می‌گوید: وقتی فقط ۱۴ ساله بودم، بدون هیچ ترسی به جبهه رفتم؛ نه از شهادت می‌ترسیدم، نه از جانبازی. امروز با تمام سختی‌ها، شکرگزارم که زنده‌ام.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد «امید علی پشنگی»

در میان خمپاره‌ها، پیکر شهید را روی دوشم گذاشتم و خودم مجروح شدم

«امید علی پشنگی» می‌گوید: در میان آتش خمپاره‌ها، وظیفه‌ام بود که پیکر یکی از بچه‌های شهیدمان را جابه‌جا کنم. لحظه‌ای بعد در این مسیر با گلوله دشمن هر دو پایم مجروح شد و سه سال روی تخت بیمارستان بودم.»
گفت و گو با جانباز ۷۰ درصد «بهرام جمشیدی»

سال‌ها راز زخمی شدنم را پنهان کردم تا دل پدرم نشکند

«بهرام جمشیدی»، جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس، سال‌ها تحمل کرد تا درد زخمی شدنش را نه فقط جسم بلکه قلب خانواده‌اش هم نلرزانَد. او هر ترفندی زد تا پدرش نفهمد پایش چگونه در جبهه قطع شده است، چرا که می‌خواست دل پدر همیشه آرام بماند و از سختی‌ها دور بماند. این روایت، گوشه‌ای از سکوت و عشق به خانواده در دل جنگ است.
گفت و گوی تصویری با همسر شهید «علی یوسفی»؛

علی، مردی بسیار شریف و مهربان بود

«سوسن رشیدی» همسر «شهید علی یوسفی»، با دلی پر از درد و خاطراتی گران‌بها از همسرش می‌گوید؛ مردی مهربان و شریف که در راه وطن به شهادت رسید و هنوز یاد و نامش در دل خانواده و نزدیکانش زنده است.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد «عباس پیری»

مجروحیت مرا ناتوان کرد، اما زحمات همسرم دوباره مرا زنده کرد

«عباس پیری» می‌گوید: وقتی مجروح شدم، هیچ کاری از دستم برنمی‌آمد. در این شرایط، بیشترین زحمت را همسرم کشید. من با تلاش و تمرین‌های مکرر و حمایت او، توانستم دوباره قدم بردارم و برخی کار‌ها را انجام دهم. من معتقدم پشت هر جانباز، همسری است که تمام بار مشکلات و سختی‌ها را به دوش می‌کشد. همسر من با ایمان قلبی و عشقی که دارد، همیشه کنارم بوده است.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد «علی شیر محمدی»؛

روایتی از مقاومت؛ چشم و پا‌های زخمی با اراده‌ای شکست‌ناپذیر

«علی شیر محمدی»، پاسدار وظیفه و جانباز ۷۰ درصد، در سال ۱۳۶۸ در منطقه «ازگه» بر اثر انفجار مین مجروح شد. با وجود جراحات سنگین، از پا ننشست و با قدرت به خدمت ادامه داد.
طراحی و تولید: ایران سامانه