خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عوض افروشه» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: دوستان و بزرگانی که جبهه بودند مرتب در مورد جبهه صحبت میکردند و من هم با شنیدن حرفهایشان وسوسه شدم که به جبهه بروم. آن زمان کلاس دوم راهنمایی بودم که از مدرسه فرار کردم و راهی جبهه شدم.
کد خبر: ۵۹۰۲۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «اباذر مظاهری نصر»، با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی لرزان از خاطرهٔ آن شب میگوید: «آن روزها گرفتاریهای مالی طاقتم را بریده بود. ترس از دست دادن آبرو، خواب را از چشمانم ربوده بود، با تمام وجود از شهیدم کمک خواستم: "تو همیشه پناهم بودی... حالا که نیستی، دستم را بگیر تا خرد نشوم!"
کد خبر: ۵۹۰۱۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «اباذر مظاهری نصر»، با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی لرزان از خاطرهٔ آن شب میگوید: «آن روزها گرفتاریهای مالی طاقتم را بریده بود. ترس از دست دادن آبرو، خواب را از چشمانم ربوده بود، با تمام وجود از شهیدم کمک خواستم: "تو همیشه پناهم بودی... حالا که نیستی، دستم را بگیر تا خرد نشوم!"
کد خبر: ۵۹۰۱۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «اباذر مظاهری نصر»، با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی لرزان از خاطرهٔ آن شب میگوید: «آن روزها گرفتاریهای مالی طاقتم را بریده بود. ترس از دست دادن آبرو، خواب را از چشمانم ربوده بود، با تمام وجود از شهیدم کمک خواستم: "تو همیشه پناهم بودی... حالا که نیستی، دستم را بگیر تا خرد نشوم!"
کد خبر: ۵۹۰۱۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عبدالله جدکاره(سالاری)» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: زمانی که امام خمینی(ره) برای رفتن به جبهه فتوا داد من نیز برای جبهه نامنویسی کردم. در زمان اعزام اولیه 14 سالم بود و برای اینکه من را به جبهه اعزام کنند زمانی که تو صف رزمندهها میایستادیم آجر زیر پایم میگذاشتم تا قدم بلندتر دیده شود.
کد خبر: ۵۹۰۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عبدالله جدکاره(سالاری)» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: زمانی که امام خمینی(ره) برای رفتن به جبهه فتوا داد من نیز برای جبهه نامنویسی کردم. در زمان اعزام اولیه 14 سالم بود و برای اینکه من را به جبهه اعزام کنند زمانی که تو صف رزمندهها میایستادیم آجر زیر پایم میگذاشتم تا قدم بلندتر دیده شود.
کد خبر: ۵۹۰۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عبدالله جدکاره(سالاری)» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: زمانی که امام خمینی(ره) برای رفتن به جبهه فتوا داد من نیز برای جبهه نامنویسی کردم. در زمان اعزام اولیه 14 سالم بود و برای اینکه من را به جبهه اعزام کنند زمانی که تو صف رزمندهها میایستادیم آجر زیر پایم میگذاشتم تا قدم بلندتر دیده شود.
کد خبر: ۵۹۰۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶
خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز «رحمان جمالی راد» در خاطرات خود از دوران دفاع مقدس، به نقش بیبدیل “لرکه زدن لری” در ایجاد شور و حماسه بین رزمندگان اشاره میکند. او میگوید که نوای حماسی این موسیقی محلی پیش از آغاز عملیات، روحیهای مضاعف به همرزمانش میبخشید و آتش عشق به وطن را در دلهایشان شعلهور میکرد.
کد خبر: ۵۸۹۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳
روایت خاطرات جانباز ایلامی
«عزیز جمشیدی» جانباز ۴۵ درصد ایلامی از حضورش در جبهه چنین میگوید: از همان دوران ابتدایی با ذوق و شوق فراوان و با اصرار خودم وارد جبهه شدم، جبهه پر از خاطرات تلخ و شیرین برای رزمندگان بود. ابتدا وارد جبهه چنگوله شدم در عملیاتهای زیادی شرکت داشتم، بعد از مدتی فرمانده دسته، فرمانده گروهان، راننده رزمندگان بودم، سال ۱۳۶۲ از ناحیه پا مجروح و بعد از آن چندین مرتبه مجروحیت، سال ۱۳۶۶ در سلیمانیه عراق شیمیایی شدم. در ادامه فیلم این مصاحبه ببینید.
کد خبر: ۵۸۹۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳
آزاده و جانباز ایلامی تعریف میکند:
جانباز و آزاده ایلامی «علی جهان آرا» در ذکر خاطراتی از دوران اسارت میگوید: در دوران اسارت با پاشیدن فلفل و یپاز و نمک در هر دو چشمم، چشم چپم از دست دادم و چشم راستم هم به شدت آسیب دید. از وضعیتم ناراضی نیستم به خاطر دفاع از خاک وطن عازم جبهه شدم و الان هم با تمام وجود حامی انقلاب و نظام هستم.
کد خبر: ۵۸۹۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱
آزاده و جانباز ایلامی تعریف میکند:
جانباز و آزاده ایلامی «علی جهان آرا» در ذکر خاطراتی از دوران اسارت میگوید: در دوران اسارت با پاشیدن فلفل و یپاز و نمک در هر دو چشمم، چشم چپم از دست دادم و چشم راستم هم به شدت آسیب دید. از وضعیتم ناراضی نیستم به خاطر دفاع از خاک وطن عازم جبهه شدم و الان هم با تمام وجود حامی انقلاب و نظام هستم.
کد خبر: ۵۸۹۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱
آزاده و جانباز ایلامی تعریف میکند:
جانباز و آزاده ایلامی «علی جهان آرا» در ذکر خاطراتی از دوران اسارت میگوید: در دوران اسارت با پاشیدن فلفل و یپاز و نمک در هر دو چشمم، چشم چپم از دست دادم و چشم راستم هم به شدت آسیب دید. از وضعیتم ناراضی نیستم به خاطر دفاع از خاک وطن عازم جبهه شدم و الان هم با تمام وجود حامی انقلاب و نظام هستم.
کد خبر: ۵۸۹۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱
آزاده و جانباز ایلامی/
جانباز و آزاده ایلامی «علی جهان آرا» در ذکر خاطراتی از دوران اسارت میگوید: در دوران اسارت با پاشیدن فلفل و یپاز و نمک در هر دو چشمم، چشم چپم از دست دادم و چشم راستم هم به شدت آسیب دید. از وضعیتم ناراضی نیستم به خاطر دفاع از خاک وطن عازم جبهه شدم و الان هم با تمام وجود حامی انقلاب و نظام هستم.
کد خبر: ۵۸۹۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «کریم ماندگاری» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: خدمتم را تمام کردم و به خانه برگشته بودم که یک گروه وارد روستایمان شدند و گفتند بشتابید به سوی جبههها، از آن موقع بود که برای جبهه نامنویسی کردم. برای اینکه به جبهه بروم و من چند نفر از دوستانم شبانه از خانه فرار کردیم.
کد خبر: ۵۸۹۷۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۱
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «علی تیماس» درباره نحوه مجروحیتش چنین روایت میکند: بعد از گرفتن دیپلم، برادرم از جبهه برگشت و راه برای من باز شد تا بتوانم عازم جبهه شوم. زمانی که در جبهه بودم، یک جسم شبیه خمپاره کنارم افتاد. دود سفیدی از آن بیرون آمد و بلافاصله بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، خودم را در بیمارستان دیدم.
کد خبر: ۵۸۹۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۷
خاطرات شفاهی همسران شهدا/
همسر شهید «شیخی» تعریف میکند: زمانی که همسرم به شهادت رسید سه فرزند کوچک داشتم و یک تو راهی که پنج ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد، آنها را به سختی بزرگ کردم. در واقع همسران شهدا در نبود شوهر، برای فرزندانشان هم نقش پدر ایفا میکنند و هم مادر. در ادامه فیلم این مصاحبه تصویری منتشر می شود.
کد خبر: ۵۸۹۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۶
خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس
«خداویس خرم دل» جانباز دوران دفاع مقدس در گفتگویی با نوید شاهد از دلتنگیاش برای بازگشت به روزهای جبهه و برای حضور در خاکریزها می گوید.
کد خبر: ۵۸۹۴۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵
«خداویس خرم دل» جانباز دوران دفاع مقدس در گفتگویی با نوید شاهد از دلتنگیاش برای بازگشت به روزهای جبهه می گوید.
کد خبر: ۵۸۹۴۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «علی مرادی شهدادی» از فعالیتهایش در جبهه چنین روایت میکند: در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۴ برای اعزام به جبهه نامنویسی کردم. دفعه دوم، همزمان با عملیات والفجر ۸ به منطقه اعزام شدم. وظیفه من در جبهه کار با ماشینآلات سنگین مثل لودر بود؛ راهسازی میکردیم و سنگر میساختیم.
کد خبر: ۵۸۹۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر بزرگوار شهید «مسلم حسین مردی»، به بیان خاطرهای از فرزندش که برای خدا و دفاع از اسلام به جبهه رفته بود و زمانی که برمیگشت آیات شهادت را زمزمه میکرد، پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۸۹۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴