قسمت نخست خاطرات شهید «لطفالله خدر»
خواهر شهید «لطفالله خدر» نقل میکند: «گفتم: داداشجان! مامان گریهوزاری میکنه، نرو! گفت: مامان یک قهرمانه. بلند شد و ساک را در کنار اتاق گذاشت و گفت: اینجا باشم چه کار کنم؟ اونجا لااقل برای آخرتم میتونم کاری کنم.»