شهید معلم «ابراهیم اصغری» یکی از شهدای هنرمند و نویسنده استان زنجان بود که اشعار او در کتابی با نام «شاعرانه های ناتمام» توسط موسسه فرهنگی دریادلان منتشر شده است. در ادامه بخش هایی از اشعار این شهید معزز را همراه باشید.
همرزم شهید «ابراهیم اصغری» از روزهای قبل از شهادت وی چنین میگوید: «ابراهیم» قبل از حضور در عملیات به فرمانده میگفت: اگر من حلالیت نگیرم ، اصلاً نمی توانم در این عملیات شرکت کنم ! خیلی اصرار کرد و بالاخره موفق شد.
شهید «ابراهیم اصغری» دوم تیر ۱۳۳۶، در روستای مزرعه از توابع شهرستان ماه نشان به دنیا آمد. او نوزدهم دی۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد.
شهيد ابراهيم اصغری در وصیتنامه خود می نویسد: از تجمل دست برداريد و بدانيد كه هيچ كس چيزی از اين دنيا نمی برد. همه فانی هستند. به همديگر مهربان باشيد. همديگر را به تقوا، نظم، عفت و حجاب، راهنمايی كنيد.
شهيد «ابراهيم اصغری» پس از پيروزی انقلاب، كار خود يعنی تدريس و تحصيل را موقتاً تعطيل كرد و در مناطق عملياتی كردستان و بعدها در جبهههای جنگ ايران و عراق حضور يافت تا در سنگر شهادت به تدریس مشغول شود.
مناجات شهدای استان زنجان به مناسبت ماه مبارک رمضان منتشر می شود. شهید ابراهیم اصغری در مناجات خود می گوید: خدایا عقیده مرا از عقده ها خالی گردان و در این راه به من استقامت و پایداری عطا کن و در مسیرت مرا محکم و استوار گردان.
«شهید ابرهیم اصغری» در وصیتنامه خود مینویسد: تو خمينی جان، جان جانانم، روح و روانم، مگر نعمتی بالاتر از وجود سراپا مهر تو هست؟ بگو تا همه از پير و جوان و مرد و زن، كفن پوش شويم و غسل شهادت را كه يادمان دادهای از آبهای اقيانوس عشقت بگيريم و زمين را بر مهدی (عج)، فرشی گلگون تدارک ببينيم.
شهید ابراهیم اصغری یکی از معلمان شهید استان زنجان در آخرین سخنان خود می نویسد: "این زیباترین لحظه ی زندگی من است زیرا پنج ساعت مانده یا به معشوق بپیوندم و یا حسرت عاشقان را بخورم".
شهید دانشجو ابراهیم اصغری در مناجات خود به خداوند میگوید: خدایا، ایمانی ده که دیدگان فقط تو را ببینند، زبانها نام تو را ورد کنند، دستها اسم تو را بنویسند، پاها فقط به راه تو بروند، قلبها به عشق تو بتپد و سکون و آرامش بیابند.
نوید شاهد – شهید "ابراهیم اصغری" در خاطرات خود مینویسد: بعد از يك ربع ساعت، مرا به اتاقي انداختند و در را قفل كردند. به نظرم ديگر عصر شده بود. صداي قفل در بلند شد. ولي دوباره بسته شد. هنوز چشمهايم بسته بود و نميدانستم چه خبر است بيش از بيست بار اين كار تكرار شد.