همرزم شهید «ماشاءالله مداح» نقل میکند: «شهید مداح زخمی شده بود. زنده بود و نفس میکشید. او را گذاشتیم داخل وانت. شهید خلیلی گفت: کاری نداری؟ گفت: فقط سلامم رو به امام برسونین.»
مادر شهید «قربانعلی محمودییکتا» نقل میکند: «مسافتی را باید در حال سینه زدن میرفتیم تا به مزار برسیم. از من خواستند که سوار ماشین شوم. گفتم: فرزندم در راه امام حسین(ع) رفته. میخوام براش عزاداری کنم و تا مزار براش سینه بزنم.»
خواهر شهید «قربانعلی محمودییکتا» نقل میکند: «قبل از اعزام به مادرم گفته بود: مادرجان! باید صبرت زیاد باشه، شاید دیگه من رو نبینی. تو که این همه سختی رو تحمل کردی، باید شهادت من رو هم تحمل کنی!»
همرزم شهید «عبدالمحمد محمدخانی» نقل میکند: «محمدخانی نامه داشت. گفت: خانمم خواب خوبی برای من دیده. و خواند: خواب دیدم که عملیات شد. عملیات در آب بود. شما سوار قایق بودید. قایق شما گیر کرد. دیدم که دو کبوتر از قایق شما به طرف آسمان پرواز کردند.»
شهید «عبدالمحمد محمدخانی» یازدهم اسفندماه ۱۳۴۰ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. به سوریه و لبنان اعزام شد تا به آموزش رزمندگان شیعه جهت مقابله با اشغالگران صهیونیستی بپردازد. وی در بیست و یکم اسفندماه ۱۳۶۳ در شرق دجله به شهادت رسید.
نوید شاهد استان سمنان موشنگرافیک با ستارهها را که به معرفی شهید «حجتالاسلام سید ابوالقاسم داودالموسویدامغانی» پرداخته است، برای علاقهمندان منتشر میکند.
شهید «مجید ایزدبخش» در مناجاتش با پروردگار متعال میگوید: «بارالها! اگر در برابرت آنقدر رکوع کنم که بندبند استخوانهایم از هم جدا شود باز من بر تو حقی ندارم»
شهید «مجید ایزدبخش» چهاردهم آبان ۱۳۴۱ در روستای رکنآباد از توابع شهرستان سمنان به دنیا آمد. در رشته ریاضی فیزیک دیپلم گرفت. معلم بود. در منطقه جنگی علاوه بر انجام مسئولیتهای مختلف، با ذکر مصیبتهای اهلبیت(ع) و نوحهخوانی به تقویت بنیه دینی همرزمان خود همّت گماشت. وی در بیست و دوّم بهمنماه ۱۳۶۴ به شهادت رسید.
در این کلیپ جانباز دفاع مقدس، «سید محسن دانایی» میگوید: «شهید محمد کلاهی در کنار من به شهادت رسید. من هم ترکش خوردم و دیدم روحم از بدنم جدا شد، اما به یکباره به جسمم بازگشتم و شهادت نصیبم نشد.»
به مناسبت سالگرد شهادت شهید «جمال بنیجمال» دستنوشته این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود. در گزیدهای از دستنوشتههایش در وصیتنامهاش میخوانیم: «از امت حزبالله میخواهم که همیشه به یاد شهدا و رزمندگان اسلام باشند.»
شهید «رجب پریمی» در وصیتنامهاش مینویسد: «پروردگارا! تو شاهدی که عزیزتر از جان چیز دیگری ندارم که فدای تو کنم، پس خونم را بپذیر که این خون هم از آن توست. از توست که برای توست.»
همرزم شهید «رجب پریمی» نقل میکند: «به طرفش دویدم، صورتش غرق خون شده بود و چیزی را زمزمه میکرد. سرم را نزدیک کردم میگفت: السلام علیک یااباعبدالله و بعد چشمانش را برای همیشه بست و به ملکوت پرواز کرد.»
شهید «خلیل بیناباشی» در وصیتنامهاش مینویسد: «عقاب تیز پرواز آسمانهای نیلوفر و خونین جبههها پرواز میکند و پیام فتح و ظفر را به ارمغان میآورد، به شما نوید میدهد به جهان بنگرید و چه حماسههایی که این رزمندگان آفریدهاند.»