خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «عباس محسنی» میگوید: آخرین باری که داشت به جبهه اعزام میشد با دفعات قبل فرق میکرد این بار بعد از روبوسی چند بار به پشتم زد و گفت: مادر خدانگهدار و بهم سفارش کرد بعد از شهادتم گریه و زاری نکن، چون یک قطره اشک تو گلولهای است به قلبم.
کد خبر: ۵۷۲۴۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۹
«اولی صورتش رو کمی عقب کشید و ضربه دست دومی محکم به صورت گروهبان عراقی خورد و نقش بر زمین شد عراقیها که از دیدن این منظره حسابی عصبانی شده بودند. بچهها را داخل سلول ریختند و شروع به ضربوشتم آنها کردند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸
همرزم شهید «سید حسین شنایی» نقل میکند: «هنگام درگیری با ضدانقلاب در منطقه شمال غرب از ناحیه پهلو و پا به شدت مجروح شد. به زیارت امام رضا(ع) رفت، صاحبخانه با دیدن وضعیت سید حسین خیلی خوشحال شد و پرسید: میبینم الحمدلله حالت خیلی خوبه! گفت: آقا مهمونش رو دست خالی برنمیگردونه!»
کد خبر: ۵۷۲۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
خاطره شهید «ناصر فاضل شیرازی» به نقل از همرزمش؛
شهيد «ناصر فاضل شیرازی» براي روحيه دادن به بیسیمچیاش می گفت: نترس اگر بنا باشد شهيد شويم ما هر دو با هم شهيد مي شويم.
کد خبر: ۵۷۲۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۹
خاطره ای از شهید «حمیدرضا ابراهیمی» به نقل از «قاسم اسدی»:
شهید «حمیدرضا ابراهیمی» همیشه با خضوع و خشوع کامل با خدا عبادت میکرد و در عملیاتها با شجاعت تمام حاضر میشد.
کد خبر: ۵۷۲۳۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸
زندگینامه شهید والامقام« محمد مرادی»؛
شهید «محمد مرادی» به تنهایی منطقه ای را که به گروهان کربلا محول شده با کمک عده ای از برادران پاکسازی می کند و بعد نیروی تحت امر خود را در آنجا مستقر می کند. نیروهای بعثی که از محل استقرار گروهان ایشان مطلع می شوند آنجا را گلوله باران می کنند.
کد خبر: ۵۷۲۳۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
«همین که دعا شروع میشد بیقرار میشد و تا آخر دعا گریه میکرد. گریههای او من را هم منقلب میکرد گاهی دعا را قطع میکردم تا قدری آرام شود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
قسمت چهارم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
پسرعموی شهید «سید کاظم موسوی» نقل میکند: «خیلی ساده با یک ماشین مدل پایین همراه با رانندهاش آمد. من به شوخی گفتم: آقای موسوی! شما معاون آموزش و پرورشی! شما چرا اینقدر سادهاید؟ گفت: من کارهای نیستم. هر وقت دیگر هم او را دیدم، تواضعش بر مقامش غالب بود.»
کد خبر: ۵۷۲۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
برگی از خاطرات شهید «میوهچین»؛
«علی هر جایی که نیاز بود حضور داشت و علاوه بر کمکهای مالی در صحنههای مختلف انقلاب نیز برای تبلیغ انقلاب و اسلام حضور پیدا میکرد و همیشه جلودار انقلاب بود ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوهچین» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
«به خانه مادرم رفتم. داداش قاسم آنجا بود گفت: میگن شهر صنعتی شلوغ شده. طاغوتیا شورش کردن. اکرم از حاجی خبر داری خوبه؟! دلم ریخت رو پام؛ اما ظاهرم را حفظ کردم و گفتم خبر که ندارم، اما اون حواسش جمعه. توکل بر خدا ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با آزاده و جانباز سرافراز «محمدحسن شرف الدینی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۷۲۲۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
«کادو را با خوشحالی از او گرفتم و باز کردم. اولین بار بود که برایم کادو میگرفت و به اندازه دنیا برایم ارزشمند بود. با ذوق و شوق گردنبند را برداشتم و گفتم دستت درد نکنه نیاز نبود به زحمت بیفتی، خیلی خوشگله. سرش را بلند کرد و گفت: خوشحالم که تونستم خنده رو به لبات بیارم ...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید «حسنرضا فیروزی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
قسمت سوم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شاگرد شهید «سید کاظم موسوی» نقل میکند: «همیشه گمنام زندگی میکرد و سعی داشت به زبانها نیفتد. در تألیف کتاب و دیگر کارها آقای روزبه را معرفی میکرد و در مدرسه روشنگر، من و خانمهای دیگر را مؤثر میدانست تا خودش ناشناخته بماند.»
کد خبر: ۵۷۲۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
شهید «رضا جنیدیجعفری» در نامهاش نوشته است: «يک روز صبح زود برای تداركات میخواستيم برويم برف زيادی بود كه در برف مثل آب شنا میكرديم من وقتی كه رفتم بالای قله و برگشتم به علت زياد بودن راه و ديد داشتن عراق به آن منطقه بايد سريع میرفتيم و خلاصه كارمان كه تمام شد برگشتم سردرد عجيبی مرا گرفت كه قرص و مسكن اينها به دادم نرسيد. از شدت درد به خوابم رفتم. ناگهان ديدم يک نفر میگويد: بلندشو برو نمازت را بخوان خوب میشوی»
کد خبر: ۵۷۲۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۶
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«عموی خوبم! جای تو اینجا خیلی خالی است، هنوز وقتی که عکسهای تو را میبینم اشک در چشمانم سرازیر میشود و برایت دعا میکنم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۱۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
از شهید «رضا جنیدیجعفری» روایت شده است: «قبل از شهادت زنگ زد و خواهرش به او گفت: در جبهه اين همه رزمندهها جلوی دوربين و خانوادههايشان آنها را میبينند تو هم يک دفعه جلوی دوربين بيا تا ما تو را ببينيم، گفت: كار بايد برای رضای خدا باشد، مگر من آمدم اينجا خودنمايی كنم كه تو من را در تلويزيون ببينی.»
کد خبر: ۵۷۲۱۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «مهدی نصیری» میگوید: روحیات و آمادگی که دوستان شهیدم برای شهادت داشتند آنها را از بقیه خاصتر کرده بود. وقایع جنگ کاش تکرارنشود ولی انسانهای آن دوران کاش تکرار شوند.
کد خبر: ۵۷۲۱۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «علی اکبر فیروزیار» میگوید: به ما گفته بودند گردان را به خط مقدم رساندید؛ خودتان برگردید ولی کی بود که برگردد...
کد خبر: ۵۷۲۱۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
حیدر جانمحمدی پدر شهید «محمدشریف جان محمدی» نقل میکند: «محمد اهل نماز و روزه بود. همیشه نمازهایش را اول وقت میخواند. همیشه میگفت: برای دفاع از خاک کشور باید جان را فدا کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۲۱۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
منور دادوند مادر شهید «محمد اورکیچهارلنگ» میگوید: «یادم میآید یکی از همسایههایمان به دیدن ما آمده بود، آن زمان محمد هم به مرخصی آمده بود تا چشمش به محمد خورد، گفت: ای بابا محمد تو هم که شهید نمیشوی؟ محمد در جواب گفت: اینبار که به جبهه بروی شهید میشوی، بعد از چهل روز هم من شهید میشوم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۲۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷