روایت جانباز 35 درصد دفاع مقدس؛
چهارشنبه, ۰۷ تير ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۲
«سید جعفر سعیدهاشمی» از جانبازان دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد بیان کرد: «ما در هر لباس و درجه‌ای باشیم آخرش سرباز این مملکتیم، ما همه لباس مقدس سربازی را بر تن داشتیم و برای دفاع از آب، خاک و ناموسمان در جبهه‌ها حضور یافتیم.»

ما همه سرباز این مملکتیم

جانباز 35 درصد «سید جعفر سعیدهاشمی» سال 1342 در شهرستان تبریز، در یک خانواده نظامی و مذهبی به دنیا آمد. پدرش نظامی و مداح اهل بیت در ارتش بود و خودش در جمعی لشکر 88 زرهی زاهدان خدمت می‌کرد. نوید شاهد هرمزگان، گفت‌وگویی با این جانباز 35 درصد در دست دارد که تقدیم مخاطبان می‌کند.

پوشیدن لباس مقدس سربازی برای من یک تکلیف بود

وی به اولین روزهای اعزام خود به خدمت سربازی و سپس جبهه‌های حق علیه باطل اشاره و بیان کرد: «در زمان جنگ من سرباز بودم و این لباس مقدس را می‌پوشیدم که برای من یک تکلیف بود. نه اجباری در این کار داشتم و نه خانواده‌ام مخالفت کردند. پدرم یک نظامی بازنشسته بود و چون من داشتم به خدمت سربازی می‌رفتم هیچ حرفی نداشت. پس دفترچه آماده به خدمت را گرفتم و عازم سربازی شدم. ما هر لباس و درجه‌ای که داشتیم، آخرش سرباز این مملکت بودیم. همه لباس مقدس سربازی را بر تن داشتیم و برای دفاع از آب، خاک و ناموسمان در جبهه‌ها حضور یافتیم و این را یک وظیفه و تکلیف شرعی می‌دانستیم. البته نمی‌توانم بگویم که به عنوان یک بچه مسلمان وظیفه‌ام بود در جبهه حضور داشته باشم چون انسان‌هایی از دین‌های متفاوت مثل مسیحی، کلیمی و ارامنه نیز برای دفاع از وطن‌شان در جبهه حضور داشتند.»

خاطرات شیرین قبل از عملیات کربلای 6

این یادگار دوران دفاع مقدس ادامه داد: «تمام روزها، ثانیه‌ها و لحظه‌های در منطقه پر از خاطرات شیرین بود، بخاطر صمیمیتِ زیاد و دوستان خوبی که در آن‌جا حضور داشتند. متاسفانه من لیاقت شهید شدن را نداشتم و الان افسوس می‌خورم که در حال حاضر همه چیز به سمت مادیات رفته، خاطرات جنگ از ذهن مردم رفته و شهدا فراموش شده‌اند. خاطره شیرینی که از جنگ دارم این است که شب عملیات کربلای 6 بود، قرار شد فردا صبح آن روز عملیات انجام شود. شهید مسعود رجایی، راننده فرمانده‌ای آمد سمتم و با لهجه شیرین اصفهانی خودش گفت؛ "دادا هاشمی فردا عملیات داریم، احتمالا من شهید می‌شوم و تو جایگزین من میشی"، من هم با خنده به او گفتم؛ "برو عامو حوصله داری، نه تو شهید میشی و نه من میام اونجا، دیگه آخر خدمتمون من رو به شهادت و مجروحیت نطلبون"، گفت؛ "دادا حالا می‌بینی". تقریبا ساعت 9 صبح عملیات شروع شد، 2 بعدازظهر سنگر بغل دستی ما توسط دشمن بعثی عراق، بمباران خوشه‌ای شد و سنگر بغلی‌مان به هوا رفت و تقریبا ساعت 4 بعدازظهر اعلام کردند که باید شما با 8 تا سرباز از بچه‌های شیراز به گروهان سوم بروید. 8 نفر سرباز پرسنلی زیر دستم بودند که من و افراد زیر دستم را به گروهان سوم بخش گردان تعمیر و نگهداری اعزام کردند، در آن منطقه شیمیایی زده بودن که باعث شد همه عزیزان و همکارانم به شهادت برسند. ما برای 24 الی 48 ساعت به آن منطقه رفته بودیم تا از اموال دولت و ارتش محافظت کنیم که زمان ماندنمان تغییر کرد و به 45 روز تبدیل شد. متاسفانه بعضی از مسئولین می‌فرمایند که ما ظرف دو ساعت منطقه را پاکسازی کردیم اما این یک دروغ محض است چون در آن منطقه آلوده شیمیایی، بنده حضور داشتم.»

روایت لحظه‌ای که شیمیایی زدند

وی در خصوص نحوه مجروحیت و بیماری‌هایی که بعد از شیمیایی شدن با آن مواجه شد را اینچنین بیان کرد: «لحظه‌ای که شیمیایی زدند، چشم‌هایم آلوده شد و تا حدودی دیدم را از دست دادم اما با توجه به همان شیمیایی شدنم در یگان آلوده شیمیایی خدمت کردم و همان روز هم دو بار بمب خوشه‌ای جلو سنگر ما خورد که موج من را گرفت و حتی ترکش به پشت کمرم اصابت کرد و قسمتی از کمرم در اثر این واقعه دچار سوختگی شد. آن لحظه دچار سرگیجه، حالت تهوع و آبریزش بینی شدم و دیدم را موقتا از دست دادم. به شیراز آمدم و خودم را به ستاد مجروحین بنیادشهید معرفی کردم و تحت درمان قرار گرفتم. دیگر بعد از آن دوره خدمتم تمام شد و با ادامه یافتن مشکلات جانبازی، من را به بنیاد جانبازان معرفی کردند و به عنوان جانباز معرفی شدم. در حال حاضر مشکل ریوی، چشمی، پوستی و نخاعی دارم. حتی پزشکان به من اعلام کردند که باید با ویلچر حرکت کنم چون سمت راست بدنم دچار فلجی موقت می‌شود اما با توجه به تمام این مسائل، خدا را شاکرم که اگر لیاقت کلمه "جانباز" را داشته باشم، در عوض این سختی‌ها دو چیز خوب به من داده شده که یک همسر و یک فرزند خیلی‌خوب هستند.»

مسئولین فرمایشات حضرت امام (ره) را فراموش نکنند

جانباز سید جعفر هاشمی از مسئولین خواست فرمایشات حضرت امام (ره) را فراموش نکنند و گفت: «از مسئولین می‌خواهم فرمایشات حضرت امام (ره) را فراموش نکنند، امام گفت جانبازان شهدای زنده‌اند، نگذارید این پیشکسوتان جنگ در عرصه‌ی نابودی قرار بگیرند. ما چیزی از مسئولین نمی‌خواهیم، فقط  می‌خواهیم که ما را درک کنند. دردهای یک جانباز شیمیایی و اعصاب و روان خیلی زیاد است، جانباز را تقسیم بندی نکنید. ما جانبازان از قشری هستیم که نسل سوخته این جامعه شدیم. خواهش می‌کنم جانباز و شهدا را درجه‌بندی نکنید.»

وی در پایان با بیان خوشحالی از جانباز استان هرمزگان بودن، بیان کرد: «خوشحالم جانباز استان هرمزگان هستم. همه مسئولینی که در اینجا حضور دارند واقعا دلسوز جانبازان و جامعه ایثارگری هستند، دوست دارم مدیران خوبی مثل رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران هرمزگان را از دست ندهیم، چون دلسوز و کاربلد هستند، چون می‌دانند درد یک جانباز، خانواده شهید و یا یک آزاده چیست.»

گفت‌وگو از یوسفی

 
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده