سی ام مرداد ماه سالروز تولد شهید گرانقدر عزت الله جام خور
سهشنبه, ۰۲ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۱۳
در روستاي گشوئيه از توابع شهرستان رودان ديده به جهان گشود. پدرش غلامرضا، كشاورز بود و مادرش ملوك نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. سال 1364 ازدواج كرد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهاردهم اسفند 1365، با سمت بيسيمچي در شلمچه به شهادت رسيد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سی مرداد ماه مصادف با سالروز تولد شهید عزتالله جامخور می باشد، این شهید گرانقدر در تاریخ ، سيام مرداد 1345، در روستاي گشوئيه از توابع شهرستان رودان ديده به جهان گشود. پدرش غلامرضا، كشاورز بود و مادرش ملوك نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. سال 1364 ازدواج كرد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهاردهم اسفند 1365، با سمت بيسيمچي در شلمچه به شهادت رسيد. پيكرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سال 1374 پس از تفحص، در روستاي دهبارز تابعه شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شد.
مادر شهید می گوید:
شهید انسانی پاک ، مهربان و یتیم نواز بود، او فردی مسئولیت پذیر بود و آرزویش همیشه این بود که جانش را در راه حفظ اسلام فدا کند. شهید نمونه یک انسان کامل و الگویی برای جامعه ی اسلامی بخصوص جوانان می باشد خاطره زیر از زبان برادر مرحوم شهید است که نقل می کنم :
بیست روز از رفتن {برادرم}عزت الله جام خور به جبهه ها می گذشت ، من با دیدن تصاویر تلویزیونی حس عجیبی پیدا کردم و درس و مدرسه ام را رها کردم و ساک کوچکم را بستم و به اهواز رفتم . حدود ساعت دو نیم نصف شب بود که به اهواز رسیدیم و ما را به یکی از قرارگاه ها بردند تا استراحت کنیم و فردا صبح به خط مقدم برویم . من ساک کوچکم را برداشتم و روی یکی از تختها دراز کشیدم ، وقتی که می خواستم چشمهایم را ببندم تختی که موازی تخت من بود ، بوی آشنایی می داد ، بوی پاهای شهید عزت الله بود چون وقتی که پوتین می پوشید پاهایش بوی عجیبی می داد . اول ترسیدم ، چون اگر می فهمید من مدرسه رو رها کرده ام و به جبهه آمده ام حسابی تنبیهم می کرد و مرا بر میگرداند ، یه هر حال حس کنجکاویم مرا وسوسه کرد که بدانم زیر این پتو چه خبره؟ برداشتن پتو همانا و دیدن پاهای عزت الله همانا، ترس تمام وجودم رو فرا گرفته بود ، سریع خودم رو زیر پتو قایم کردم و خیلی زود از فرط تشنگی خوابم برد.صبح با برپا زدن فرمانده گروه همه از خواب بیدار شدیم و عزت الله با دیدن من عصبانی شد و گفت: باید از همین جا برگردی ، ولی من قبول نکردم و با اینکه مرا تنبیه کرد باز هم حرفش رو گوش نکردم و با هم به جبهه کردستان رفتیم . مدت شش ماهی که با هم بودیم من همیشه سرباز او بودم ، چون سیزده سال بیشتر نداشتم ،همه چیز برایم سنگین بود از جمله کوله پشتی ،اسلحه و خیلی چیزهای دیگر. همیشه عزت الله وسایلم را حمل می کرد و گاهی هم عصبانی می شد. روحش شاد و یادش گرامی باد!
فرازهایی از وصیت نامه شهید:
در این دنیا من چیزی ندارم که به کسی دهم وبگویم فلان مال برای فلان کس تنها چیزی را که دارم این است که بر کف دست نهاده آماده که هرگاه خدا رضا بدهد تقدیمش کنم . واز خدا می خواهم که اگر می خواهد مرا شهید کند در موقع شهادت بدنم را با گلوله تکه پاره کند ... برادران وخواهران وپدر ومادر عزیزم شما هم بدانید باید هر کاری که انجام می دهید برای رضای خدا باشد برای رضای امام زمان(عج) باشد وبرای امام عزیزمان خمینی کبیر که رضای امام زمان(عج) وبعد هم رضا پروردگار متعال است ... پدر ومادر عزیزم من خیلی شما را رنج وعذاب نمودم مخصوصا مادر عزیزم که امیدوارم من را ببخشد و وصیت می کنم به مادرم که اگر من شهید شدم واگر که می خواهم روح مرا خوشحال کنی اصلا گریه نکن چون گریه تو باعث ناراحتی من می شود اگر که واقعا مرا دوست داری به جای گریه روزی چند مرتبه مرا در نزد خداوند دعا کن . پدر عزیزم از شما هم طلب مغفرت می نمایم وامیدوارم که مرا ببخشید وحتما هم این کار را بکنید از عموی عزیزم هم طلب مغفرت می نمایم وامیدوارم که اگر گناهی از من سر زده است مرا به بزرگواری آل عبا ببخشید.
منبع : فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان، پرونده فرهنگی شهید، سیستم سجایا
سی مرداد ماه مصادف با سالروز تولد شهید عزتالله جامخور می باشد، این شهید گرانقدر در تاریخ ، سيام مرداد 1345، در روستاي گشوئيه از توابع شهرستان رودان ديده به جهان گشود. پدرش غلامرضا، كشاورز بود و مادرش ملوك نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. سال 1364 ازدواج كرد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهاردهم اسفند 1365، با سمت بيسيمچي در شلمچه به شهادت رسيد. پيكرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سال 1374 پس از تفحص، در روستاي دهبارز تابعه شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شد.
مادر شهید می گوید:
شهید انسانی پاک ، مهربان و یتیم نواز بود، او فردی مسئولیت پذیر بود و آرزویش همیشه این بود که جانش را در راه حفظ اسلام فدا کند. شهید نمونه یک انسان کامل و الگویی برای جامعه ی اسلامی بخصوص جوانان می باشد خاطره زیر از زبان برادر مرحوم شهید است که نقل می کنم :
بیست روز از رفتن {برادرم}عزت الله جام خور به جبهه ها می گذشت ، من با دیدن تصاویر تلویزیونی حس عجیبی پیدا کردم و درس و مدرسه ام را رها کردم و ساک کوچکم را بستم و به اهواز رفتم . حدود ساعت دو نیم نصف شب بود که به اهواز رسیدیم و ما را به یکی از قرارگاه ها بردند تا استراحت کنیم و فردا صبح به خط مقدم برویم . من ساک کوچکم را برداشتم و روی یکی از تختها دراز کشیدم ، وقتی که می خواستم چشمهایم را ببندم تختی که موازی تخت من بود ، بوی آشنایی می داد ، بوی پاهای شهید عزت الله بود چون وقتی که پوتین می پوشید پاهایش بوی عجیبی می داد . اول ترسیدم ، چون اگر می فهمید من مدرسه رو رها کرده ام و به جبهه آمده ام حسابی تنبیهم می کرد و مرا بر میگرداند ، یه هر حال حس کنجکاویم مرا وسوسه کرد که بدانم زیر این پتو چه خبره؟ برداشتن پتو همانا و دیدن پاهای عزت الله همانا، ترس تمام وجودم رو فرا گرفته بود ، سریع خودم رو زیر پتو قایم کردم و خیلی زود از فرط تشنگی خوابم برد.صبح با برپا زدن فرمانده گروه همه از خواب بیدار شدیم و عزت الله با دیدن من عصبانی شد و گفت: باید از همین جا برگردی ، ولی من قبول نکردم و با اینکه مرا تنبیه کرد باز هم حرفش رو گوش نکردم و با هم به جبهه کردستان رفتیم . مدت شش ماهی که با هم بودیم من همیشه سرباز او بودم ، چون سیزده سال بیشتر نداشتم ،همه چیز برایم سنگین بود از جمله کوله پشتی ،اسلحه و خیلی چیزهای دیگر. همیشه عزت الله وسایلم را حمل می کرد و گاهی هم عصبانی می شد. روحش شاد و یادش گرامی باد!
فرازهایی از وصیت نامه شهید:
در این دنیا من چیزی ندارم که به کسی دهم وبگویم فلان مال برای فلان کس تنها چیزی را که دارم این است که بر کف دست نهاده آماده که هرگاه خدا رضا بدهد تقدیمش کنم . واز خدا می خواهم که اگر می خواهد مرا شهید کند در موقع شهادت بدنم را با گلوله تکه پاره کند ... برادران وخواهران وپدر ومادر عزیزم شما هم بدانید باید هر کاری که انجام می دهید برای رضای خدا باشد برای رضای امام زمان(عج) باشد وبرای امام عزیزمان خمینی کبیر که رضای امام زمان(عج) وبعد هم رضا پروردگار متعال است ... پدر ومادر عزیزم من خیلی شما را رنج وعذاب نمودم مخصوصا مادر عزیزم که امیدوارم من را ببخشد و وصیت می کنم به مادرم که اگر من شهید شدم واگر که می خواهم روح مرا خوشحال کنی اصلا گریه نکن چون گریه تو باعث ناراحتی من می شود اگر که واقعا مرا دوست داری به جای گریه روزی چند مرتبه مرا در نزد خداوند دعا کن . پدر عزیزم از شما هم طلب مغفرت می نمایم وامیدوارم که مرا ببخشید وحتما هم این کار را بکنید از عموی عزیزم هم طلب مغفرت می نمایم وامیدوارم که اگر گناهی از من سر زده است مرا به بزرگواری آل عبا ببخشید.
منبع : فرهنگ اعلام شهدای استان هرمزگان، پرونده فرهنگی شهید، سیستم سجایا
نظر شما