سردار «باقرزاده» فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح با حضور در منزل پدر و مادر شهید دانش آموز «علی تقوی فر» از شهدای شهرستان گناباد از تفحص پیکر این شهید والامقام خبر داد.
گفتهاند شب قبل از عمليات میگفت: «شهادت به من نزديک است و به زودی به آسمان پرواز می کنم.» او این ادراک شهادت را یک روزه به دست نیاورده بود. تمام عمرش از کودکی، تمرین آماده شدن برای عروج بود و خودسازی و خالص شدن در مسیر بندگی. شهیدی که تقوی و تهجد و معنویت، زاد راهش بود و تفکر بسیجی و بصیرت ولایی و معرفت عمیق و اصیل دینی، کوله بارش در این سیر الی الله که مقصد و منتهایش در جبهه «شرهانی» در حالی که ذکر مقدس «یا زهرا (س)» بر لب داشت و مثل مادر همه شهیدان گمنام و بی مزار و بی نشان، تا سالها پیکرش در خاک غربت، رازدار غربت بقیع بود.
سومین رویداد «عکاسنامه» به مناسبت شهادت شهید سیدمرتضی آوینی و هفته هنر انقلاب از مرتضی شعبانی میزبانی میکند.
مهاجم رفتگرنما، پاکت را جلو آورد که دست صیاد بدهد. امیر ارتش عشق، نمی توانست خواسته و حاجت هیچ نیازمندی را رد کند. با مهربانی جلو آمد که نامه را بگیرد. که شلیک چند گلوله تروریست منافق، این آشنای قله های بلند غرب و دشتهای داغ جنوب را به آرزویش رساند. تمام آن ۸ سال سینه سپر کرده بود برای گلوله های دشمن. حالا مقابل خانه، همت و باکری و خرازی و جهان آرا و خیل شهیدان، دنبالش آمده بودند و آغوش گشوده بودند. صیاد دلها مگر می توانست عاقبتی جز شهادت داشته باشد؟ یادگار فکه و طلاییه و مجنون و هور و شلمچه و مرصاد، باید غرق در خون به دیدار خدا می رفت...
همزمان با سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم؛ سید مرتضی آوینی، 10 روایت از دوستان و همرزمان ایشان از شماره 31 مجله شاهد یاران منتشر شده است که در ادامه می خوانید.
نابغه عصر خود بود. در ۱۲ سالگی در درس خارج فقه شرکت میکرد و در ۱۴ سالگی «فدک در تاریخ» را نوشت. پسر عمویش «امام موسی صدر» گفته بود: «دلم که میگیرد، سرم که درد میگیرد از قیل و قال ها، چمدانم را برمیدارم، میروم نجف، پیش پسر عمو» ... «صدام حسین» به او پیغام داده بود: «اجازه نمیدهم تجربه انقلاب ایران در اینجا تکرار و سید صدر، امام صدر شود!» شب روزی که شهید شد، خواب دیده بود. سحر که برخاست به همراهش شیخ نعمانی گفت: «خودم را بشارت میدهم به شهادت»