شانه های پدر بزرگ بوی پدرم را می دهد
دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۳
نوید شاهد - فاطمه قلندری دختر شهید "مراد قلندری" از شهدای والامقام استان هرمزگان که از زمان تولد، پدر خود را ندیده بود درباره ایشان اینطور روایت می کند: همیشه توی ذهنم پدرم را مثل پدر بزرگ قوی و با استقامت تصور می کنم، از پدرم هیچ چیز به یاد ندارم ولی وقتی سرم را بر روی شانه های پدربزرگم می گذارم بوی پدرم را می شنوم.
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید مراد قلندری، مهرماه 1342 در روستاي روتان از توابع شهرستان ميناب ديده به جهان گشود. پدرش
عبدالله، كارگر بود و مادرش خيري نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. سال
1365 ازدواج كرد و صاحب يك دختر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست
و سوم مهر 1366 در ابوغريب عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار او در
زادگاهش واقع است. به مناسبت سالگرد شهادت ایشان یک خاطره از زبان "فاطمه قلندری" فرزند این شهید بزرگوار برای علاقمندان منتشر میگردد.
شانه های پدر بزرگ بوی پدرم را می دهد
«از وقتی به دنیا آمده ام پدرم را ندیده بودم ولی همه از خوبیها و مهربانی اش می گویند. ساعت ها روبروی پدربزرگم می نشینم و به صدای شیرینش که از پدر برایم می گوید گوش می کنم. همیشه توی ذهنم پدرم را مثل پدر بزرگ قوی و با استقامت تصور می کنم، از پدرم هیچ چیز به یاد ندارم ولی وقتی سرم را بر روی شانه های پدربزرگم می گذارم بوی پدرم را می شنوم. قبلا که کوچکتر بودم هر وقت دختر بچه ها را می دیدم که همراه پدرهای خود جایی می روند حسودی می کردم و ساعت ها گریه می کردم، دوست داشتم من هم مثل آنها دست در دستان پدرم از مدرسه به خانه بیایم. وقتی بزرگتر شدم دیگر به همکلاسی ها و دوستانم حسادت نمی کردم بلکه با افتخار به همه می گفتم : من دختر شهید مراد قلندری هستم.»
نظر شما